نقد و مقاله 1 ۱۶ تیر, ۱۴۰۱12 دقیقه خواندن 148آخرین رؤیت سحر در درازنای شبانگاه آنومیکنگاهی به فیلم “آخرین بار کی سحر را دیدی؟” اثر فرزاد مؤتمننویسنده: پروانه احمدی آخرین بار کی سحر را دیدی/ چکیده داستان:گمشدن دختری جوان و مطلّقه به نام سحر را روایت میکند که از خانوادهای با سطح رفاهی پایین میآید.شناسنامه فیلم:نویسنده: امیر عربی/ تهیهکننده و کارگردان: فرزاد مؤتمن / بازیگران: فریبرز عربنیا، سیامک صفری، ژاله صامتی، آتیلا پسیانی / تدوینگر: ژیلا ایپکچی / فیلمبرداران: بهرام بدخشانی، مرتضی غفوری“آخرینبار کی سحر را دیدی؟”، درامی اجتماعی با پسزمینه کارآگاهی/معمایی به کارگردانی فرزاد مؤتمن است که در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر حضور داشت و در بخشهای بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد و زن، نامزد دریافت جایزه شد. این فیلم که در سال 1394 تولید شد، پس از وقفهای طولانی در اکران، سرانجام در تابستان سال 1397 در تهران بر پرده سینماها رفت و همزمان در شهرستانها در سالنها و سانسهای کمی به نمایش درآمد. این فیلم نه از منظر المانهای ژانر نوآر و پلیسی/جنایی، بلکه از منظر درامی نزدیک به ملودرام اجتماعی قابل تأمل و پر از کشش است که از تماشای کامل آن نه خسته میشویم و نه پشیمان. بهویژه که نمونه بسیار صریحی از مبحث جامعهشناختی آنومی را در این فیلم شاهد ایم. اصطلاح آنومی که به فقدان هنجار یا بیهنجاری ترجمه شده، از متن کتاب “خودکُشی” اثر امیل دورکیم، جامعهشناس فرانسوی، با واژه dérèglement مشهور شد. دورکیم این واژه را از دیگر جامعهشناس فرانسوی -ژانماری گویو– وام گرفت و آن را قانونِ بیقانونی تعریف کرد که بیانگر وضعیتی پریشان یا چیزی یکسان با گناه است. در فیلم مؤتمن، پدر سحر (سیامک صفری) در دیالوگی به کارآگاه پلیس (فریبرز عربنیا) به او میگوید: “گذشت اون روزا که مملکت قانون داشت. حالا هر کی قانونِ خودشو داره، حکمِ خودشو میده.” این مسأله که در جامعهای هر کس قانون خودش را داشته باشد مصداق عدم هنجار یا همان قانونِ بیقانونی دورکیم است. بنابراین در همان اوایل فیلم، از طریق دیالوگ ذکر شده، این تلنگر به ذهن مخاطب زده میشود که با وضعیتی پریشان روبهرو است. پریشانی و بینظمیِ اخلاقی در عملکرد شخصیتهای گوناگون در طول داستان فیلم نمود مییابد؛ به عنوان نمونه توسط مدیر آژانس مسافرتی در امور مربوط به ویزا. از طرفی، این فیلم هشداری انتقادی به آنومیِ قانون در جامعه ایرانی در حال گذار از سنت به مدرنیته است چراکه، به بیان دورکیم، آنومی در جوامع در حال گذار که با بحرانهای شدید اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی مواجه اند بیشتر به چشم میخورد. برادرِ سحر، نمونه جوانِ امروزی است که یک پایش در دنیای مدرن است و پای دیگرش به فرهنگ سنتی بهارثرسیده از پدرش قلّاب شده. او در این بحرانِ گذار، فاجعه داستانِ فیلم را با حکمِ خودش رقم میزند و خواهر خود را به قتل میرساند که اقدامی است یکسان با گناه.کشتهشدنِ دختر جوان ابتدای فیلم نیز بخشی از آنومی است که به بی سازمانیِ اجتماعی معروف است و به تزلزل در نظم یک موقعیت و تزلزل در قوانینی دلالت دارد که میبایست ثبات را تأمین کنند ولی قادر به تأمین نظم و ثبات نیستند و احتمالاً اجازه میدهند که مشکلات اجتماعی گسترش یابد. لذا، به بیان مرتن، نتیجه اساساً با آنچه که انتظار میرود متفاوت است و سبب نظامگسیختگی اجتماعی میشود. کارآگاه پلیس، در جریان پرونده قتل دختر دانشجوی ابتدای فیلم، به نگهبان خوابگاه که خودش مجری قانون است چند بار میگوید “احمق!” زیرا قانون بستهشدن خوابگاه بعد از ساعت نُه شب میبایست امنیت دانشجو را تأمین کند. اما این قانون موفق نبوده و کشتهشدن دختر دانشجو نتیجه معکوسِ قانونِ امنیت بوده و مصداق آنومی بیسازمانی اجتماعی است. همچنین، قانون لقاح مصنوعی که مصوبه مجلس است وقتی دستآویز قانونِ شخصیِ کیومرث مدنی (کیو) برای استفاده ابزاری از سحر میشود، بدل به آنومی از نوع بیسازمانی اجتماعی شده است. این نوع آنومی، هشداری است بر این که هر جا فاجعهای رخ داده لزوماً قاعده و قانونی زیر پا نهاده نشده و بلکه برعکس، این قوانین اند که متزلزل اند.آخرین رؤیت سحر/ نمایی از فیلم تئوری آنومی، دو صاحبنظر اصلی دارد: یکی دورکیم (دورکهایم) به عنوان بنیانگذار و دیگری مرتن به عنوان کسی که این تئوری را بسط داد و نظاممند کرد. دورکیم معتقد است که طبقات رفاهی بالاتر اجتماع بیشتر مستعد آنومی اند اما مرتن، برعکس، معتقد است که چون دستیابی به اهداف و آرزوها برای همگان بهطور یکسان فراهم نیست و از این نظر طبقه پایین فشار بیشتری را متحمل میشود لذا بیشتر احتمال دارد دست به انواع جرم و جنایت بزند یا درگیر انواعِ انحراف و ناهمنوایی شود. آنومی ترسیم شده در داستان “آخرینبار کی سحر را دیدی؟” هم از نوع بینظمی اخلاقی در طبقه بالای رفاهی/اجتماعی است (نمونههای آن، مدیر آژانس مسافرتی با بازی آتیلا پسیانی که ارائه دهنده خدمات ویزا بر اساس قانون بی قانونی است و نیز کیومرث مدنی که در فیلم فقط از او نام برده میشود در نقش کسی که قرار است با معامله بر سر عمل لقاح مصنوعی، سحر را به استرالیا ببرد) و هم از نوع بینظمی هنجاری در طبقه پایین رفاهی/اجتماعی (تصمیم مخفیانه سحر برای فرار از خانواده و پذیرش لقاح مصنوعی برای رسیدن به آرزویش در مورد خروج از کشور). کوئن میگوید آنومی “در صورت عدم همخوانی چشمداشتهای فرهنگی با واقعیتهای اجتماعی پدید میآید.” نصیحت واقعبینانه خواهرِ سحر به او این است که “بچسب به زندگیت! قانع باش و انقدر حرف نزن!” اما سحر راضی نیست. او بیش از اینها از زندگی میخواهد، پریدن از این کار به آن کار یا تغییردادن رنگ موهایش نشان از این نارضایتیاش است. آنچه ارزش مرسوم در جامعه است، هدف سحر نیست. پس او برای زندگی بهتر هنجار را میشکند و از آنجاکه چارچوب خانوادهاش پاسخگوی آرزوهای گسترشیافته او نیست، فرار و خروج از ایران را انتخاب میکند. در آنومیِ خانواده، احساساتِ کنترلناشده رها میشوند. هنگامی که این چارچوب -خانواده- دیگر پاسخ احساسات و عواطف تشدیدشده و آرزوهای گسترشیافته فرد را نمیدهد، لذا میشکند و فرومیریزد.از نظر دورکیم آنومی شرّ است زیرا سبب رنجکشیدن میشود. آنومی درواقع از نظر دورکیم، عکسِ حالتِ سلامتِ اخلاقی یا اخلاقیّت است. چون آنومی امری مربوط به وجدانِ جمعی است، جامعه و فرد همزمان از آن رنج میبرند. وجدان جمعی، به اشاره دورکیم، حاوی دو عنصر است: 1-باورها 2-احساسات. برآیند رفتاری این دو عنصر نوعی آمادگی برای عمل است (منظور از عمل، پیروی یا تخطی از هنجارها است). برادرِ سحر (با بازیِ امیرحسین فتحی) دچار احساسات کنترلناشده در خانواده است. احساسات او در برابر طلاقِ خواهر و روابطِ پس از طلاقِ او با باورهای سنتیاش در مورد زن مطلقه درهم آمیخته و تشدید شده و آماده فروپاشی است. پس او از هنجارها تخطی میکند و به بهانۀ دادنِ ارز به سحر، او را به متروکه میکشاند و با تنبیه بدنی او شر میآفریند و با کُشتنش سبب رنج خود، خانواده و، در سطحی وسیعتر، رنج جامعه میشود. این رنج جمعی حاصل وجدان جمعی است؛ حاصل فرهنگی که شوهر سحر را نسبت به تماسهای گوشی موبایل او ظنین میدارد و کارشان به طلاق میانجامد، فرهنگی که همسایهها را به حرف و حدیث و داوری در مورد زن مطلقه وامیدارد، فرهنگی که پدر را نسبت به قضاوت و داوری همسایهها نگران، و درنهایت، برادر را مجری آنومی میدارد تا در این میان هر کسی حکم خود را داده و قانون خود را اجرا کرده باشد. درمجموع، “آخرینبار کِی سحر را دیدی؟” فیلمی قابل قبول به لحاظ دکوپاژ، ریتم، و پیام اخلاقی برای مخاطب است. فیلم، صحنه اضافه و خستهکننده ندارد و از نقاط عطف خوبی (مانندِ صحنه سردخانه یا اشاره به ماشین شاسیبلند سفید) برخوردار است. هرچند شاید منطق بعضی از کلوزآپها و همچنین فلاشبکِ انتهای فیلم کمی گنگ و جاری شدن پیام فیلم در برخی از دیالوگها بر زبان شخصیتها -بهویژه عربنیا- کمی شعارگونه به نظر برسد. نقشآفرینی ژاله صامتی در نقش مادرِ سحر و بازی امیرحسین فتحی نقطه قوت بازیها در این فیلم است. در مقابل، بازی سیامک صفری و فریبرز عربنیا -نسبت به اهمیت نقششان- چندان قابل قبول نیست. در یکی از نخستین نماهای سیامک صفری در منزلش، دوربین او را در حالی که موزیک مرد تنهای شب را روشن میکند از زاویه پایین نشان میدهد. این نما تصویری ترسناک و انتظار روبهرو شدن با شخصیتی منفی یا کنشی خشن از او را در ذهن مخاطب ایجاد میکند اما در ادامه این انتظار خفه میشود و او را در چهره یک پدر سنتی با همان میزان از غیرت و حساسیت میبینیم. فریبرز عربنیا نیز در نقش کارآگاه پلیس به نظر میرسد گاهی حساسیتهایی بیش از وظیفه حرفهایاش نشان میدهد و این گمان را در ذهن ایجاد میکند که شاید تجربه مشابهی در زندگی شخصیاش داشته (مانند صحنهای که برادرِ سحر را، با احساساتی گویای تأثر، نصیحت میکند و انگار نصیحتش را نیمهتمام میگذارد) اما سرنخی در فیلمنامه برای ریشهیابی علت آن حساسیتها در او وجود ندارد. به هر حال، یکی ژانر متفاوت فیلم “آخرین رؤیت سحر…” که جای خالیاش در سینمای ایران محسوس است و دیگر، اشاره فیلمنامه آن به معضلی مهم و قابل توجه در شرایط مدنی کنونی -معضلی به نامِ قانون- (چه نارساییها در خودِ قانون و چه بیقانونیها تحتِ لوای قانون) این فیلم مؤتمن را جذابتر میکند. اگر پیام فیلمنامه را بخواهیم در یک جمله خلاصه کنیم شاید بتوان گفت: آنومی، شب سیاهی ست که ز پِی سحر ندارد. اشتراک در فیسبوک اشتراک در توییتر