جانت یانگ به ریاست آکادمی اسکار انتخاب شده است.

 

به گزارش فیلم‌فمیلی به نقل از ورایتی:

 

جانت یانگ که اصالتی چینی دارد اولین فرد آسیایی و چهارمین زنی است که رئیس آکادمی می‌شود.

یانگ تهیه‌کننده‌ای شناخته شده در هالیوود است. او ۶۶ سال سن دارد و با فیلم‌سازانی همچون اولیور استون و کاترین بیگلو کار کرده است. از جمله پروژه‌هایی که او به عنوان تهیه‌کننده در آنها همکاری داشته می‌توان به فیلم‌های «کلوپ شادی» (محصول ۱۹۹۳)، «مردم در برابر لری فلینت» (محصول ۱۹۹۶) و «بر فراز ماه» (محصول سال ۲۰۲۰ ) که نامزدی اسکار را هم کسب کرد اشاره کرد. یانگ از سال ۲۰۰۲ به عضویت گروه تهیه‌کنندگان آکادمی درآمد و مدتی نایب رئیس آکادمی بوده است.

طبق اساسنامه آکادمی، رئیس آکادمی برای یک دوره یک ساله انتخاب می‌شود و بیش از چهار دوره متوالی امکان باقی ماندن در این پست را ندارد.

از میان نام‌های مشهوری که پیش‌تر در مقام ریاست آکادمی اسکار بوده اند می‌توان از فرانک پیرسون، کارل مالدن، و گریگوری پک یاد کرد.

پایان خبر.

لینک خبر:

https://filmfamily.ir/%d8%ac%d8%a7%d9%86%d8%aa-%db%8c%d8%a7%d9%86%da%af/

نکته‌هایی برای فیلم‌سازی از زبان ادگار رایت

منبع: فیلم‌فمیلی

 

ادگار رایت بیش‌تر به خاطر “سه گانه کورنتو” شناخته شده است، اما او فیلم‌های دیگری نیز ساخته؛ مانند کمدی اکشن “اسکات پیلگریم علیه جهان” و نویسندگی برای “ماجراهای تن تن” (2011). او در گفتگویی به ده نکته برای فیلم‌سازی اشاره کرده است:

یک) سعی کنید هیجانی را که با تماشای فیلم‌های مورد علاقه خود در سینما احساس می‌کردید، دوباره به تصویر بکشید.

گاهی اوقات فیلم‌سازی تبدیل به شغل می‌شود و فراموش می‌کنیم که دلیل ورود بیشتر ما به این صنعت این بوده که زمانی از فیلمی الهام گرفته ایم. بنابراین به این فکر کنید که فیلم شما چگونه می‌تواند الهام‌بخش نسل بعدی باشد. به مخاطب فکر کنید و اینکه برای الهام بخشیدن به او چه کاری می‌توانید انجام دهید.

دو) فیلمنامه‌ای که از قلب شما سرچشمه می‌گیرد همیشه بهتر از آن فیلمنامه‌ای است که با فکرتان آن را می‌نویسید.

باید داستان فیلم‌تان را با تمام وجود احساس کنید. پشت کلماتی که می‌نویسید چه چیزی نهفته که شما را به نوشتن آن سوق می‌دهد؟ چه می‌خواهید به مخاطب بگویید؟ آنچه خودتان از نظر احساسی با آن ارتباط برقرار می‌کنید را مخاطب نیز می‌تواند احساس کند.

سه) برای طراحی فیلم‌نامه تان روش‌مند باشید. شما نیاز به ایده‌ای روشن دارید. باید بدانید از کجا به کجا می‌روید تا در طول مسیر سردرگم یا خسته نشوید.
می‌توانید دسته‌ای از ایده‌های تان را فهرست و ترتیب آنها را مشخص کنید و مطمئن شوید که هر بزنگاه در داستان تان چیزی غافلگیرکننده و هیجان‌انگیز دارد.
چهار) تا زمانی که تحقیقات شما آمادگی تبدیل شدن به فیلم‌نامه را پیدا نکرده، به تحقیق ادامه دهید.
من عاشق تعلل ام. به نظر من باید خیلی فکر کنید، وقت را تلف کنید و حتی کمی مزخرف ببافید تا بهترین راه را برای جمع و جور کردن داستان تان پیدا کنید. فقط ایده‌ها را مکتوب کنید. نگران فرم و ساختار نباشید. بعداً آن ایده‌ها را به فیلم‌نامه تبدیل خواهید کرد.
پنج) از ایده‌های سبُک و ساده شروع کنید. 
من عاشق فیلم‌های ژانر هستم. هر ژانر مجموعه‌ قوانینی دارد که نویسنده می‌تواند از آن قوانین برای شکل‌دهی به فیلمش استفاده کند. شما می‌توانید در هر ژانری پیامی بگنجانید. پس به این فکر کنید که می‌خواهید چه بگویید و چگونه می‌توان آنچه می‌خواهید بگویید را در ژانر مورد نظر گنجاند.
شش) کمدی از شخصیت بیرون می‌آید. اگر صدای شخصیت شما و نقاط قوت و ضعف او به خوبی مشخص شده باشد، طبیعتاً کمدی از دل آن شخصیت بیرون می‌آید.
کمدی یکی از آن چیزهای فریبنده است. شما واقعا نمی‌توانید بامزه بودن را یاد بگیرید، اما می‌توانید شخصیت‌هایی خلق کنید که صداهای متمایز دارند. می‌توانید بهترین کمدی را از خَلق افرادی که هنجارها را زیر پا می‌گذارند بیرون بکشید. 
هفت) در این روزگار که همۀ ابزارهای تماشای فیلم در اختیار شما و همچنین در اختیار رقبای‌ شما است، زمان آن فرا رسیده که بر منحصربه‌فرد بودن خود تمرکز کنید تا فیلم‌تان متمایز شود.
صدای شما منحصر به خودتان است. آنچه پشت دوربین یا در نوشته‌هایتان یا به سبک خودتان انجام می‌دهید، چیزی است که شما را میان جمع برجسته می‌کند. 
هشت) اگر به ژانر خاصی علاقه‌مند باشید باعث می‌شود مردم ژانر فیلم شما را جدی بگیرند و آن را با پارودی اشتباه نگیرند.
باید به یادگیری و فیلم دیدن ادامه دهید. اگر می‌خواهید در ژانر خاصی کار کنید، باید آن ژانر را دوست داشته باشید. خودتان را وقف این حرفه کنید. بیاموزید که بزرگان در آن ژانر چه کردند، سپس مجموعه‌ای از فیلم‌های بد و ضعیف آن ژانر را نیز تماشا کنید. آن ژانر مورد نظر را از قبل بشناسید، سپس دست به کار شوید.
نه) قسمت متفاوتی از خودتان را در هر شخصیت فیلم‌نامه قرار دهید.
باید بخش‌های خاصی از خودتان را بیرون بکشید تا در شخصیت‌های داستان تان قرار دهید. آنها را لایه لایه کنید. حتی در شخصیت‌های بد فیلمنامه تان، قسمت هایی از خودتان را قرار دهید. این روش به شما امکان می‌دهد با کاراکترها اخت شوید و آنچه را که باید انجام دهند یا در صحنه‌ها بگویند را انتخاب کنید.
ده) اگر فیلم‌نامه مشترک می‌نویسید، این آزادی را دارید که ایده‌های همدیگر را رد کنید، اما در نهایت، کار باید انجام شود. نسبت به هم و در کنار هم سرزنده باشید و مطمئن شوید که همیشه کنار هم احساس برابری می‌کنید. 
ادگار رایت/ ترجمه: پروانه احمدی

به دلیل ایام سوگواری محرم،

سینماهای کشور به مدت پنج روز تعطیل می‌شود.

 

به گزارش فیلم‌فمیلی:

 

همایون اسعدیان، سخنگوی شورای صنفی نمایش، از تصمیم شورای صنفی نمایش درباره فعالیت سالن‌های سینمایی در ایام عزاداری محرم خبر داد. او گفت:

از ساعت ۱۹ روز شنبه ۱۵ مرداد تا پایان روز چهارشنبه ۱۹ مردادماه تمامی سینماهای کشور تعطیل است و از روز پنجشنبه ۲۰ مرداد فعالیت سینماها به صورت معمول از سر گرفته خواهد شد.

پایان خبر.

http://www.filmfamily.ir

https://twitter.com/FilmFamilySite

زن است که همیشه تاوانش را می‌دهد.

متن از: پروانه احمدی

 

“افگروندن” یا “پرتگاه” یا “زن است که همیشه تاوان می‌دهد”، ملودرامی هیجان‌انگیز ساختۀ  اوربان گد است که در آن  آستا نیلسن زیبا را در نقش مگدا می‌بینیم که معلم پیانو است. او نامزد خود –کنود– (با بازی رابرت دینسن) را به خاطر یک بازیگر سیرک -به نام رودولف- (با نقش‌آفرینی پول رومرت) ترک می‌کند. رودولف از آن شخصیت‌هایی است که انگار مستقیماً از رمانی عاشقانه بیرون آمده که از پنجره اتاق خواب مگدا بالا می‌رود تا او را در آغوش مردانه‌اش بگیرد و بر لب‌هایش بوسه بزند. فیلم در مورد خطر تمایلات جنسی کنترل نشدۀ یک زن است. مگدای بیچاره بهای سنگینی را برای تسلیم شدن در برابر خیالات عاشقانه اما شهوانی خود می‌پردازد.

نمایی از افگروندن با بازی آستا نیلسن
نمایی از افگروندن با بازی آستا نیلسن

برای سال 1910، فیلم “پرتگاه” Afgrunden (The Abyss) اثری کاملاً پیچیده و نمونه‌ای از فیلم‌های با کیفیت بالا است که در آن زمان از دانمارک بیرون می‌آمدند. بازی‌ها گاهی اغراق‌آمیز و، مانند بسیاری از فیلم‌های صامت، زمانِ فیلم نسبت به داستان آن طولانی است اما تماشای نیلسن به‌ویژه در سکانس رقص اروتیک مسحورکننده است. (نیلسن بعدها گفت که رومرت نمی‌توانست برقصد. به همین دلیل او مجبور شد دور رومرت برقصد. او همچنین ادعا کرد که از قوانین مربوط به سانسور فیلم بی اطلاع بود. به همین دلیل آن‌طور بی محابا رقصید. این صحنه از دید دوربین اروتیک است نه از دید تماشاگر. اروتیک است اما مبتذل نیست.)

آستا نیلسن، بازیگر صحنه تئاتر بود که علاقه چندانی به سینما نداشت، اما هنگامی که دوستش، طراح صحنه، و بعدها اولین همسرش -اوربان گد- به او پیشنهاد نقشی به کارگردانی خودش را داد، علاقه اش را برانگیخت. نیلسن احساس می‌کرد که سینما چیزهایی احمقانه همچون گاوچران‌ها و کیک‌های خامه‌ای را نشان می‌دهد. اما فیلم The Abyss (افگروندن/زن است که همیشه تاوانش را می‌دهد، Urban Gad، 1910) داستانی جدی درباره مثلث عشقی بود. هر سه بازیگر این فیلم اولین بار بود که جلوی دوربین می‌رفتند. تولید این فیلم 8000 کرون هزینه داشت و در مدت هشت روز به پایان رسید؛ در لوکیشن کپنهاگ. 

“افگروندن” در سپتامبر 1910، یک روز پس از تولد 29 سالگی نیلسن، اکران شد. سال 1910 سال خوبی برای سینمای دانمارک بود؛ اوایل دوران طلایی صنعت فیلم ملی دانمارک بود که تقریباً از 1909 تا 1914 به طول انجامید و در آن دوران فیلم‌های تولید دانمارک محبوب‌ترین فیلم‌ها در اروپا و در جهان بودند. ملودرام اروتیک “افگروندن” نیز، مانند فیلم‌های هیجان‌انگیز شهوانی که در اواخر دهه‌های 1980 و 1990 در هالیوود ظاهر شد، ترکیبی از داستان‌، سکس، و خشونت فراوان را به مخاطبان ارائه می‌داد.
این اولین فیلم کارگردان دانمارکی، اوربان گد، است که بین سال‌های 1910 تا 1926 نزدیک به 70 فیلم را در دانمارک و بیشتر در آلمان کارگردانی کرد؛ همچنین اولین فیلم با بازی همسرش، آستا نیلسن -یکی از ستاره‌های اصلی فیلم‌های صامت آلمانی- است. این فیلم به دلیل استفاده از دکورهای طبیعی نیز قابل توجه است؛ به ویژه صحنه آغازین که مگدا، پشت به دوربین، منتظر تراموا در خیابانی با ترافیک دوچرخه و کالسکه اسب قرار دارد. تصویر این صحنه از نمای سوار شدن مگدا در تراموا به نمای جلویی می‌رسد. سپس دوربین کمی به سمت مرکز روی سکوی پشتی تراموا حرکت می‌کند و سکانسی طولانی از اولین برخورد مگدا با کنود، در حالی که تراموا در خیابان‌های کپنهاگ در حال حرکت است، ضبط می‌شود. ورود مگدا با قطار به ایستگاهی که کنود منتظر اوست، به شدت یادآور قطار برادران لومیر است.
شخصیت مگدا پیچیده است. او زنی مستقل است، با کارهای خودش، که در سال 1910 چندان رایج نبود، اما عاشق مرد اشتباهی می‌شود. با این وجود او قربانی نیست و وقتی رودولف می‌خواهد او را بزند، مگدا از خود دفاع می‌کند و رودولف را می‌کشد. پلیس مگدا را دستگیر می‌کند اما پایان فیلم باز می‌ماند. آیا مگدا می‌تواند در دادگاه نیز از خود دفاع کند؟

https://twitter.com/FilmFamilySite

ژانر فیلم مستند بخش مهمی از تاریخ سینما است. بیایید گونه‌ها، ویژگی‌ها و نمونه‌های هر کدام از انواع مستند را بررسی کنیم.

 

ترجمه شده توسط پروانه احمدی از متن آموزشی جوردان آلدرج

 

فیلم مستند/ فیلم‌سازی مستند یک سبک سینمایی است که قدمت آن به اولین روزهای سینما برمی‌گردد؛ یک سینمای نجیب در جستجوی حقیقت که هدف آن در درجه اول آموزش یا ثبت جنبه‌هایی واقعی از جریان‌های تاریخی است.

بیل نیکولز شش دسته اصلی برای ژانر مستند برشمرده که انواع فرعی این سبک سینمایی در این شش دسته جای می‌گیرند. بیایید نگاهی بیندازیم:

یک) فیلم‌های مستند شاعرانه

مستندهای شاعرانه که اولین بار در دهه 1920 ساخته شد، بر نشان دادن جهان به مخاطب از چشم‌‌اندازهای متفاوت تمرکز می‌کند؛ انتزاعی و از نظر روایت‌ سست است؛ می‌تواند از نظر فرم و محتوا بسیار نامتعارف و تجربی باشد؛ هدف نهایی آن ایجاد یک احساس به جای ثبت حقیقت است.

نمونه مدرن آن می‌تواند “سفر زمان” اثر ترنس مالیک باشد که از هزاران تصویر مبهم، شاعرانه و انتزاعی تشکیل شده است. در حالی که اندکی روایت نیز در طول فیلم وجود دارد، همچنان بخش اعظم آن شاعرانه است.

چند نمونه از مستندهای شاعرانه عبارتند از:
Coal Face (1935) — Dir. Alberto Cavalcanti*
Fata Morgana (1971) — Dir. Werner Herzog*
Tongues Untied (1989) — Dir. Marlon Riggs*
Welt Spiegel Kino (2005) — Dir. Gustav Deutsch*
دو) فیلم‌های مستند توضیحی

مستندهای توضیحی احتمالاً به آنچه اکثر مردم مستند می‌دانند نزدیک‌تر اند. در تضاد شدید با شاعرانه، هدف مستندهای توضیحی اطلاع رسانی و/یا متقاعد کردن -اغلب عاری از شعارهای مبهم یا شاعرانه- است. این مدل سبک‌های آشنای تلویزیونی (برنامه‌های مستند تاریخی و غیره) را شامل می‌شود.
کسانی که به دنبال مستقیم‌ترین شکل داستان‌سرایی مستند هستند باید سبک توضیحی ساده را انتخاب کنند چراکه یکی از بهترین راه‌ها برای به اشتراک گذاشتن پیام یا دادن اطلاعات است؛ چیزی شبیه ارائه یک مقاله ویدیویی که موضوعی خاص را با تصاویری هیجان‌انگیز و روایتی ساده پوشش می‌دهد.

یکی از نمونه‌های جالب فیلم مستند توضیحی، مستند “اتاق 237” است. در حالی که هیچ تصویری از مصاحبه‌شوندگان را نمی‌بینیم، صدای آنها را می‌شنویم که طولانی بحث می‌کنند و شرح داستان را برای مخاطب ارائه می‌دهند.
چند نمونه از مستندهای توضیحی عبارتند از:
The Plow That Broke the Plains (1936) — Dir. Pare Lorentz*
City of Gold (1957) — Dir. Colin Low and Wolf Koenig*
Waiting for Fidel (1974) — Dir. Michael Rubbo*
March of the Penguins (2005) — Dir. Luc Jacquet*
سه) فیلم‌های مستند مشاهده‌ای

هدف مستندهای مشاهده‌ای رصد دنیای اطراف است؛ محصول سبک سینما وریته یا سینما حقیقت Cinéma Vérité که در دهه 1960 به وجود آمد.

مستندهای مشاهده‌ای تلاش می‌کنند برخی از مهم‌ترین (و اغلب خصوصی‌ترین) لحظات سوژه را به طور مستقیم و بدون سوگیری نشان دهند. سبک مشاهده‌ای در طول سال‌ها بسیار تأثیرگذار بوده است و فیلم‌سازان اغلب از آن در سایر ژانرهای فیلم برای ایجاد حس واقعی و حقیقت‌نمایی استفاده می‌کنند. یکی از معروف‌ترین نمونه‌های آن، “شهرستان هارلان آمریکا” به کارگردانی باربارا کوپل است.

داستان خام این فیلم، معتبر و داستان‌سرایی اش بی‌نقص است زیرا کوپل سوژه‌هایش را با دیدی عینی با لنز همدلانه دنبال می‌کند. اگر به این سبک فیلم‌سازی علاقه دارید، یک لنز تله فوتو داشته باشید زیرا دنبال کردن حرکت و آماده بودن برای ثبت آنچه در لحظه در حال رخ دادن است، کلید ساخت یک مستند خوب به سبک مشاهده‌ای است.

فیلم‌سازی وجود دارد که در طول دوران حرفه‌ای خود فقط مستندهای مشاهده‌ای ساخته است و اتفاقاً تقریباً هر سال یک فیلم می‌سازد. نام او فرد وایزمن است و، به عنوان مثال، فیلم او، Boxing Gym، مستندی از یک سالن ورزشی بوکس و همه افرادی است که در آن جا رفت و آمد می‌کنند. مردم در این مستند از تردیدها، ترس‌ها و شکست‌های خود داستان می‌گویند.

فیلم‌های او یک دیدگاه دانای کل دارد که به بینندگان اجازه می‌دهد از بیرون به تماشای داخل بنشینند. با این کار، مخاطب می‌تواند مستقلاً به نتیجه‌گیری برسد و تصمیم بگیرد و طبق فهم خودش معنا بسازد.
چند نمونه از مستندهای مشاهده‌ای عبارتند از:
Crisis: Behind a Presidential Commitment (1963) — Dir. Robert Drew*
Salesman (1969) — Dir. Albert Maysles, David Maysles, and Charlotte Zwerin*
Hoop Dreams (1994) — Dir. Steve James*
The Monastery: Mr. Vig and the Nun (2006) — Dir. Pernille Rose Grønkjær*
چهار) فیلم‌های مستند مشارکتی (تعاملی)

در مستندهای مشارکتی، فیلم‌ساز از پشت دوربین، با پرسش‌ها یا علامت‌هایی، از صدای خود برای تحریک سوژه‌ها استفاده می‌کند. در مثال بالا، مایکل مور مستقیماً بر نحوه واکنش سوژه‌ها نسبت به سؤالاتش و به این ترتیب بر روایت کلی فیلم تأثیر می‌گذارد. 

یک نمونه مدرن از این گونه مستند می‌تواند Free Solo باشد. کارگردانان، جیمی چین و الیزابت چای واسارهلی، اغلب با موضوع درگیر می‌شوند و تأثیر افکار خود را بر داستان می‌گذارند. شگفت‌انگیز است که چگونه فیلم‌ساز می‌تواند تا این حد با موضوع فیلمش درگیر شود بدون اینکه حواسش پرت شود.

چند نمونه از مستندهای مشارکتی عبارتند از:

Chronicle of a Summer (1961) — Dir. Edgar Morin and Jean Rouch*
Sherman’s March (1985) — Dir. Ross McElwee*
Paris Is Burning (1990) — Dir. Jennie Livingston*
The Danube Exodus (1998) — Dir. Péter Forgács*

پنج) فیلم‌های مستند انعکاسی

مستندهای انعکاسی شبیه به مستند مشارکتی هستند، زیرا اغلب فیلم‌ساز را درون فیلم قرار می‌دهند. با این حال، بر خلاف مشارکتی، بیشتر سازندگان مستندهای انعکاسی هیچ تلاشی برای کشف موضوع بیرونی نمی‌کنند، بلکه فقط بر خود و عمل ساخت فیلم تمرکز می‌کنند.

بهترین نمونه از این سبک مستند فیلم صامت “مردی با دوربین فیلم‌برداری” ساخته ژیگا ورتوف -فیلم‌ساز شوروی- در سال 1929 است. این فیلم، نمایشی کلاسیک از تصاویر خلاقانه -و کاملاً چالش‌برانگیز- است.

نمونه‌ای جدید از این سبک می‌تواند مستند “فیلم‌بردار” اثر کرستن جانسون باشد. جانسون تنها با گرفتن تصویر از دوربین‌هایی که در طول زندگی حرفه‌ای خود از آنها استفاده کرده است، پرتره‌ای از آنچه که به عنوان یک فیلم‌ساز می‌بیند را ترسیم می‌کند.
نمونه‌های دیگر از مستندهای انعکاسی عبارتند از:
…No Lies (1973) Dir. Mitchell Block*
Surname Viet Given Name Nam (1989) Dir. T. Minh-ha Trinh*
Biggie & Tupac (2002) Dir. Nick Broomfield*
شش) فیلم‌های مستند اجرایی

مستندهای اجرایی ترکیبی تجربی از سبک‌هایی هستند که برای تاکید بر تجربه سوژه و به اشتراک گذاشتن احساس او استفاده می‌شوند. آنها اغلب گزارش‌ها و تجربه‌های شخصی را با مسائل سیاسی یا تاریخی بزرگ‌تر مرتبط می‌کنند و در کنار هم قرار می‌دهند. گاهی اوقات به آن سبک مایکل مور گفته می‌شود، زیرا او اغلب از داستان‌های شخصی خود برای ساختن حقایق اجتماعی استفاده می‌کند (بدون نیاز به استدلال در مورد اعتبار آن تجربه‌ها).

نمونه جدیدتر این سبک می‌تواند چیزی شبیه Won’t You Be My Neighbor باشد؛ فیلمی درباره زندگی و میراث آقای راجرز. این فیلم مصاحبه‌ انجام می‌دهد، اما همچنین بر تصاویر قدیمی تلویزیونی تکیه می‌کند، سبک‌ها و لحن‌های مختلف را در هم می‌آمیزد تا ضربه‌ای عاطفی در انتهای فیلم ایجاد کند.
چند نمونه از مستندهای اجرایی عبارتند از:
Drifters (1929) — Dir. John Grierson*
Night and Fog (1956) — Dir. Alain Resnais*
The Thin Blue Line (1988) — Dir. Errol Morris*
Bowling for Columbine (2002) — Dir. Michael Moore*
با اینکه سبک‌های مستند اجرایی و انعکاسی و مشارکتی می‌توانند گاهی به طرز گیج‌کننده‌ای جای هم بنشینند، اما ویژگی‌های ارائه شده در مورد هر کدام از این سبک‌ها می‌تواند به تصمیم‌گیری‌ در مورد انتخاب سبک مستند دلخواه و روش منحصر به فرد شما کمک کند.

یک کانال یوتیوب، کتابخانه‌ای برای یادگیری در مورد لنزها و آداپتورهای آنامورفیک موجود در جهان گشوده است.

متن خبر: پروانه احمدی

 

عدسی‌های آنامورفیک/

به کانال  Anamorphic on a Budget در YouTube برای بازدید از لنزهای آنامورفیک سر بزنید.

چرا چنین پلتفرمی ضروری است و چه چیزی ارائه می دهد؟

اگر قصد دارید، با هزینه کم، آداپتور یا عدسی‌های آنامورفیک قدیمی بخرید، تشخیص اینکه چه چیزی بخرید و عملکرد آن روی دوربین شما چگونه است، آسان نیست. هدف دانشنامه عدسی‌ها دادن راهکار در این زمینه است.
در این کانال، برای هر ابزار آنامورفیک، خواه لنز باشد یا آداپتور یا فوکوس کننده، انبوهی از اطلاعات وجود دارد؛ شامل نام لنز، سازنده، ضریب کشش، فیلترها، وزن، میزان فوکوس، اندازه، پایه‌ها، و ….
خود شما نیز می‌توانید تجربه‌های خود را به پایگاه داده‌های آنامورفیک ارسال کنید. 
دانشنامه لنزها تنها چند ماه است که فعال شده، اما تا همین‌جا اطلاعات زیادی را در اختیار قرار داده است. فهرستی از لنزهای پروژکشن قدیمی از Bausch + Lomb و حتی پیشنهادهای مدرن‌تر از SLR Magic و Vazen در آن قرار دارد.
چیزی که این پایگاه داده را بسیار ارزشمند می‌کند، اطلاعاتی است که فیلم‌سازان به طور متمرکز در اختیار دارند. اگر به دنبال یک آداپتور آنامورفیک قدیمی برای پروژه بعدی خود هستید، این کانال باید اولین پایگاه توقف شما باشد. حتی اگر لنزهای آنامورفیک جدید را در نظر دارید، بازدید از این دانشنامه اینترنتی اطلاعات زیادی برای شروع به شما می‌دهد.
لنزهای آنامورفیک

باب رافلسون، کارگردان و تهیه‌کننده، در سن 89 سالگی درگذشت.

 

به گزارش فیلم‌فمیلی به نقل از هالیوود ریپورتر:

باب رافلسون شب 23 ژوئیه در خانه اش در آسپن، کلرادو، به مرگ طبیعی درگذشت.

باب رافلسون که در سال 1933 در شهر نیویورک متولد شد، با جک نیکلسون در هفت فیلم همکاری کرد که از جمله آنها می‌توان به فیلم کلاسیک “ایزی رایدر” (۱۹۶۹)، “پنج قطعه آسان” (۱۹۷۰) و “پادشاه باغ‌های ماروین” (۱۹۷۲) اشاره کرد. او برای نویسندگی و تهیه‌کنندگی “پنج قطعه آسان”، نامزد اسکار شد.

در سال 1986، رافلسون ویدیوی رسمی تک‌آهنگ محبوب لیونل ریچی به نام All Night Long (تمام شب) را کارگردانی کرد.

تا سال 2002، رافلسون به ساختن فیلم ادامه داد. در سال 1976 فیلم “گرسنه بمان” با بازی آرنولد شوارتزنگر را کارگردانی کرد. آخرین پروژه بلند او در سال 2002 فیلم هیجان‌انگیز “عمل بد” بود که ساموئل ال جکسون و میلا یوویچ در آن بازی کردند.

رافلسون با همکاری برت اشنایدر فقید، کمدی کلاسیک “میمون‌ها” The Monkees را در سال 1966 ساخت. این مجموعه تلویزیونی در دو فصل (در مجموع 58 قسمت) تا سال 1968 پخش و، در سال 1967، برنده جایزه امی شد. ترکیب اصلی “میمون‌ها” شامل میکی دولنز، مایکل نسمیت، پیتر تورک و دیوی جونز بود. دولنز 77 ساله تنها بازمانده این گروه است. نسمیت، دسامبر گذشته، در سن 78 سالگی و تورک در سال 2019 در سن 77 سالگی و جونز در سال 2012 در سن 66 سالگی درگذشتند.

اقتباسی از خاطرات ۲۳ نفر از رزمندگان نوجوان ایرانی

 

منبع: فیلم‌فمیلی

 

” 23 نفر”، فیلمی به نویسندگی و کارگردانی مهدی جعفری، بر پایه کتاب “آن 23 نفر” نوشته احمد یوسف‌زاده، است که برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه ملی در سی و هفتمین دوره جشنواره فجر شد.

در جریان جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۱ بیست و سه نفر از رزمندگان نوجوان ایرانی به اسارت نیروهای عراقی درآمدند. این گروه کم سن و سال بین ۱۳ تا ۱۷ سال سن داشتند.

http://www.filmfamily.ir

پروانه احمدی

از زمان نمایش “پدرخوانده”، در سال 1972، نویسندگان و بینندگان پرشماری از آن به عنوان نقطه عطفی در تاریخ سینما یاد کرده اند. این فیلم که در آگاهی جمعی ما نفوذ کرده است، بر اساس داستان گانگستری پرفروش ماریو پوزو، به بررسی ارتباط میان پدران و پسران، پیوندهای خانوادگی و خشونت وحشیانه، رویای آمریکایی و طمع سرمایه‌داری می‌پردازد. داستان آن، ماجرای انتقال دراماتیک قدرت میان اعضای یک خانواده جنایتکار ایتالیایی/آمریکایی است. تاکنون از تکنیک‌های فیلم‌سازی فرانسیس فورد کاپولا بسیار سخن گفته شده و از بازی‌های شگفت‌انگیز و خیره‌کننده بازیگران این فیلم بسیار تجلیل شده است، به این امید که دریابند چرا تاثیر ماندگار “پدرخوانده” بیشتر از بسیاری از فیلم‌های دیگر بوده. به راستی چرا؟

در دهه 1960، صنعت فیلم روزگار خوبی نداشت زیرا تلویزیون رنگی بسیاری از تماشاگران سینما را به سمت خود کشیده بود. سینماها برای رقابت با تلویزیون هر راهی را امتحان کردند؛ صفحه نمایش را بزرگ‌تر کردند، صدا را استریوفونیک کردند، حتی عینک‌های سه بعدی را آزمایش کردند، اما سینمایی که در آمریکا دهه 1930 به اوج خود رسیده بود در دهه 60 با مشکل جدی روبه‌رو شد. در این دهه، کاپولا در صف اول جوانان هالیوود که در دانشگاه‌های معتبر فیلم‌سازی تحصیل می‌کردند -از جمله استیون اسپیلبرگ، مارتین اسکورسیزی، و برایان دی پالما– ایستاد و از همان بیست سالگی اش دست به تجربه ساخت فیلم زد. تقریباً در همان زمان در سال 1969، کتاب پرفروش ماریو پوزو، با نام اصلی مافیا، سروصدای زیادی کرد و در سال‌های پس از انتشارش بیش از نُه میلیون نسخه فروخت. واژه مافیا از عبارتی ایتالیایی گرفته شده که می‌گوید “به دخترم دست نزنید.” در داستان این کتاب، ستایش عاشقانه و احترام جدی به زنان با آزار جنسی گاه به گاه ترکیب می‌شود. پوزو که نویسنده‌ای مبارز و معتاد به قمار بود، پیش از آن چندین رمان و داستان کوتاه نیز منتشر کرده بود که برخی از آنها مورد استقبال منتقدان قرار گرفت اما هیچ‌کدام فروش خوبی نداشت. در 45 سالگی، او بدهکار بود و از نوشتن کتاب‌هایی که کسی آن‌ها را نمی‌خواند خسته شده بود، بنابراین تصمیم گرفت به توصیه‌های سردبیرش عمل کند و داستانی مافیایی به سبکی که در آن زمان فروش بالایی داشت بنویسد؛ داستانی که شخصیت‌هایی بزرگ‌تر از آدم‌های معمولی زندگی داشته باشد و روابط جنسی یا خشونت را ترسیم کند؛ داستانی که در هر چند صفحه و هر چند خط آن طرحی برای به دام انداختن خواننده وجود داشته باشد. پوزو دون ویتو کورلئونه را بر اساس شخصیت مادرش خلق کرد و جمله‌های معروفی مانند “پیشنهادی به او بده که نتواند رد کند” را مستقیماً از زبان مادرش وام گرفت. البته این مسأله مورد مناقشه است. برخی می‌گویند که مادر پوزو این جمله را از یک اوباش شنیده و به زبان آورده بود. به هر حال پوزو با این کتاب رکورد فروش را شکست. خوانندگانی که برای به دست آوردن خواسته‌های خود در زندگی تلاش می‌کردند اما سیستم‌های فاسد حکومت و سرمایه‌داری را در اطراف خود می‌دیدند، قوانین اخلاقی و ساختار خودگردان کورلئون‌ها برای شان جذابیت خاصی داشت. هنوز هم، برای افرادی که در زندگی روزمره خود احساس ناتوانی می‌کنند، این تصور که ویتو یک امپراتوری کوچک را از اتاق نشیمن خود کنترل می‌کند، بسیار جذاب است.

پس از اینکه کاپولا برای اولین بار کتاب پوزو را خواند، به دلایل مختلفی جذب داستان این کتاب شد. پرتره یک خانواده اوباش، کلاسیک‌گرایی و توجه به نکاتی در مورد “شاه لیر” شکسپیر و، مهم‌تر از آن، استعاره‌ای از سرمایه‌داری آمریکایی که در نوشته پوزو وجود داشت، برای این کارگردان ایتالیایی/آمریکایی جالب توجه بود.

فیلم‌نامه “پدرخوانده” منجر به همکاری بین نویسنده و کاپولا شد. آنها به نوبت ویرایش‌های یکدیگر را بازنویسی کردند. اما روند فیلمنامه‌نویسی هرگز به پایان نرسید چراکه کاپولا گاهی شب قبل از فیلم‌برداری و گاهی در همان روز فیلم‌برداری بازنویسی می‌کرد. بازیگران نیز بداهه می‌گفتند و برخی از خاطره‌انگیزترین دیالوگ‌های فیلم را خلق کردند. بازنویسی مداوم کاپولا، گاهی اوقات برنامه تولید را به هم می‌زد. در نتیجه، بودجه تولید فیلم به بیش از 6 میلیون دلار افزایش یافت و تنش‌ها میان کاپولا و استودیو پارامونت را تشدید کرد. برخی از عوامل سابق فیلم نیز علیه کارگردان اعتراض کردند. آرام آواکیان، اولین تدوین‌گر فیلم، از کاپولا جاسوسی کرد و در مورد او به استودیو بد گفت. او پیشنهاد کرد که کاپولا را اخراج کنند، اما کاپولا بود که وقتی این موضوع به گوشش رسید آواکیان را اخراج کرد. او تحت فشار زیادی قرار داشت و به انتظار اخراج سر پروژه فیلم می‌رفت، اما دست از کار برنمی‌داشت. حتی بارت و ایوانز (نمایندگان پارامونت) به عنوان جایگزین احتمالی او با الیا کازان دیدار کردند، اما هیچ نتیجه‌ای حاصل نشد.

کوپولا

فیلم‌نامه کاپولا با آغاز کتاب پوزو متفاوت است. او قلب موضوع پدرخوانده را در همان صحنه اول فیلمش گنجاند؛ در دفتر خانه دون ویتو کورلئونه، در فضای داخلی تیره‌ای از رنگ‌های قهوه‌ای‌ و سیاه‌ که به‌طور پراکنده با نور بالای سر و برخی پرتوهای ضعیف از میان پرده‌ها روشن می‌شود. او فیلمش را در فضایی شروع می‌کند که محیطی مناسب برای مشاغل مشکوک است. بوناسرا (سالواتوره کورسیتو) نزد دون ویتو (مارلون براندو) آمده است تا از او عدالتی را بخواهد که سیستم آمریکایی نمی‌تواند آن را به او بدهد. هم‌زمان، عروسی دختر دون ویتو است و در این مناسبت خاص، همان‌طور که تام هاگن (رابرت دووال) -مشاور خانواده- توضیح می‌دهد، “هیچ سیسیلی‌ای نمی‌تواند در روز عروسی دخترش درخواستی را رد کند.” بیرون، در نور درخشان روز، در فضایی با لباس‌های رنگارنگ و مهمان‌های پرجنب‌وجوش، دو پسر بزرگ‌تر دون ویتو –سانی (جیمز کان) و فردو (جان کازال)- به ترتیب سرگرم روابط جنسی و مشروبات الکلی اند، در حالی که کوچک‌ترین پسر او، مایکل (آل پاچینو)، در پوشش نظامی، به کی (دایان کیتون)، دوست دختر ایرلندی/کاتولیک خود، می‌گوید: “اینها خانواده من هستند. من مثل اینها نیستم.”

در طول سکانس 30 دقیقه‌ای عروسی، دون ویتو از پنجره‌ اتاق کارش نگاهی هم به مهمانی دارد. این تصاویر نشان می‌دهد که برای او کار و خانواده به طور جدایی‌ناپذیری به هم مرتبط اند. با این حال، نماهایی از ویتو که با حسرت به عروسی دخترش خیره شده، نشان می‌دهد که معاملات کاری و تجاری او را از خانواده اش دور کرده است. دزدی و زورگویی که پشت درهای بسته انجام می‌شود راهی برای ویتو بوده است تا مراقب خانواده اش باشد. اگرچه او جنایتکاری بی رحم است اما ترجیح می‌دهد وقت خود را با عزیزانش بگذراند. شاید به این دلیل است که با مرگ ویتو، بیننده با اینکه می‌داند که او قاتل ده‌ها نفر بوده است، برایش اشک می‌ریزد. پس از ترور ویتو، پس از اینکه مایکل به ریاست خانواده برمی‌خیزد، تعادل میان خانواده و تجارت به هم می‌خورد و مایکل خانواده را در درجه دوم قرار می‌دهد.

“پدرخوانده” چگونگی شکست رویای آمریکایی را به نمایش می‌گذارد و تنها سرمایه‌داری خام باقی می‌ماند که مظهر وحشیگری کورلئون‌ها در زمان مایکل است. این فیلم نشان می‌دهد که حتی خانواده کورلئونه نیز نمی‌توانند از طمع سرمایه‌داری جان سالم به در ببرند. اکران استراتژیک فیلم در سینماها، همراه با تحسین و ستایش از سوی تقریباً همه منتقدان برجسته، به موفقیت بزرگی در گیشه برای پارامونت منجر شد. این فیلم در ماه مارس اکران شد و تا سال 1972 در سینماها باقی ماند و بیش از 250 میلیون دلار در سرتاسر جهان به دست آورد؛ نه تنها باعث نجات استودیو پارامونت شد، بلکه با یادآوری اینکه هنر و تجارت می‌توانند کنار هم باشند، صنعت فیلم را نجات داد. پارامونت، پیش‌تر، در سال 1968، فیلم “برادری” اثر مارتین ریت که داستانی مافیایی با بازی کرک داگلاس است را تولید کرده بود. این فیلم گانگستری به دلیل شباهت‌های جزئی اش به “پدرخوانده” قابل توجه است: در هر دو فیلم یک کهنه‌سرباز از جنگ به خانه برمی‌گردد و درگیر سازمان جنایی خانواده اش می‌شود؛ در هر دو، یک سکانس عروسی طولانی وجود دارد (اگرچه در فیلم ریت در مقیاسی بسیار کوچک‌تر) که در آن شخصیت‌های اصلی معرفی و درگیری‌های میان آنها روشن می‌شود؛ هر دو فیلم دارای شخصیتی هستند که پس از کشتن رقبا، به تبعید به جزیره سیسیل می‌رود. اما “برادری” در زمان اکرانش نه تنها نقدهای مثبتی دریافت نکرد، بلکه شکست تجاری آن باعث شک و تردید نسبت به تولید هر پروژه سینمایی در مورد اوباش ایتالیایی یا جنایات سازمان یافته شد.

فراتر از پول و جوایز، فیلم “پدرخوانده” شهرت براندو را دوباره زنده و کاپولا را تا پایان دهه 1970 به فرزند طلایی پارامونت تبدیل کرد. آن‌ها به‌سرعت با کارگردان قرارداد دو دنباله را امضا کردند و به او این آزادی را دادند که “مکالمه” را قبل از “پدرخوانده” قسمت دوم (هر دو در سال 1974) بسازد. همچنین اعتبار فیلم “پدرخوانده” باعث شد که پروژه‌ “اکنون آخرالزمان” (1979) از نظر مالی تأمین شود.

فیلم‌های پرشماری درباره مافیا، از “پدرخوانده” تأثیر گرفته و آن را دنبال کرده اند، اما هیچ‌کدام، از جمله ادغام‌های درخشان مارتین اسکورسیزی در این ژانر -رفقای خوب، کازینو، مرد ایرلندی (2019)- از آن مضامین کلاسیک و شمایل‌شناسی که فیلم کاپولا را ارتقا می‌دهد برخوردار نیستند. “پدرخوانده”، اکنون، باگذشت پنج دهه، همچنان بر فیلم‌سازان یکی پس از دیگری تأثیر می‌گذارد و همچنان پایه و اساس یک اسطوره ماندگار است.

رنگ چگونه بر فیلم اثر می‌گذارد؟

معرفی کتاب

متن خبر: پروانه احمدی

رنگ در سینما / اگر بیاموزیم که فیلم‌سازان چگونه پالت‌های رنگی فیلم خود را با دقت می‌سازند، می‌توانیم داستان‌سرایی خود را تقویت کنیم.

رنگ یکی از قدرتمندترین ابزار داستان‌سرایی است که یک فیلم‌ساز در اختیار دارد. رنگ به روایت بصری فیلم می‌افزاید و واکنش عاطفی یا روانی مخاطب را به دنبال دارد. برخی از رنگ‌ها تبدیل شده‌اند به نمادی برای اشاره به احساسات یا ایدئولوژی‌های خاص.

چارلز برامسکو، منتقد فیلم، در کتاب خود با عنوان “رنگ‌های فیلم: داستان سینما در 50 پالت”، به بررسی نقش محوری رنگ در 50 فیلم نمادین می‌پردازد. برامسکو، به جای بررسی یک رنگ خاص در یک فیلم، به اثرات اغلب نادیده گرفته شده پالت‌های رنگ در فیلم‌ها می‌پردازد.

lovers_rock_color_palletes

استفاده از رنگ به جای استفاده از نور و سایه، تصاویری پویا در روایت داستان ایجاد می‌کند و میزانسن فیلم را بهبود می‌بخشد. احتمالاً برجسته‌ترین فیلم‌سازی که در تمام جزئیات کادر وسواس به خرج می‌دهد و پالت رنگی بسیار خاصی دارد، وس اندرسون است.

رنگ‌های پاستیل که اندرسون به کار می‌برد از نظر زیبایی‌شناختی دل‌پذیر اند و نوستالژی فصلی از شگفتی دوران کودکی را تداعی می‌کنند. اندرسون همچنین از رنگ‌ها برای اشاره به شخصیت‌ها و موقعیت آنها در داستان استفاده می‌کند. در فیلم “هتل بزرگ بوداپست”، آنتاگونیست‌ها در رنگ‌های تیره و مردان دولتی خاکستری هستند و قهرمان‌های داستان رنگ‌های تند و روشن می‌پوشند.

برامسکو، در این کتاب، همچنین به تفصیل بررسی می‌کند که چگونه توسعه فناوری مسیر سینمای مدرن را از طریق رنگ شکل داده و ظهور فناوری رایانه‌ای سرزمین عجایب دیجیتالی را برای کارگردانان مدرن ایجاد کرده است. او همچنین به ما کمک می‌کند تا دشمنی بین کداک و فوجی‌فیلم که بزرگ‌ترین پالت‌های رنگی فیلم‌های مورد علاقه‌مان را شکل داده، را با جزئیات درک کنیم. کتاب “رنگ‌های فیلم: داستان سینما در 50 پالت” در 7 فوریه 2023 به بازار خواهد آمد.