رویدادها و جشنوارهها 2 2 1 دقیقه خواندن یک جادوی واقعی در فیلم مارول admin ۱۸ تیر, ۱۴۰۱ ظاهرا خیرهکنندهترین صحنه در “ثور” جدید در محوطه یک پارکینگ فیلمبرداری شده است. گزارش فیلمفمیلی:فیلم “ثور: عشق و تندر” در این هفته وارد سینماها شد. این فیلم به کارگردانی تایکا وایتیتی، ناتالی پورتمن را در نقش جین فاستر به صحنه بازگردانده است. طبق گزارشها، ثور 4 بیش از 200 میلیون دلار هزینه داشته. پورتمن اخیراً به Entertainment Weekly گفته است: صحنهای در فیلم “ثور: عشق و تندر” وجود دارد که از نظر بصری یکی از زیباترین صحنههایی است که من در این فیلم دیدهام، و ما [آن را] در زندگی واقعی در یک پارکینگ Best Buy با صفحه آبی فیلمبرداری کردیم. ما به معنای واقعی کلمه در یک پارکینگ بودیم و این صحنه دراماتیک را آن جا خلق کردیم که در فیلم بسیار خیرهکننده به نظر میرسد.او در ادامه گفت: در مرحله فیلمبرداری، نماهای عالی زیادی گرفته شده که از بسیاری از آنها استفاده شده است و بسیاری دیگر نیز به تدوین نهایی راه نیافتند.
خبر فوری 0 0 2 دقیقه خواندن جیمز کان در سن 82 سالگی درگذشت admin ۱۷ تیر, ۱۴۰۱ بازیگری که نقش سانی کورلئونه را در 1972 بازی کرد از دنیا رفت به گزارش فیلمفمیلی به نقل از ورایتی:جیمز کان، بازیگر آمریکایی که برای بازی در نقش سانی کورلئونه در فیلم مافیایی “پدرخوانده” و همچنین مجموعه ای از فیلمهای کلیدی دهه 1970 شهرت داشت، در سن 82 سالگی درگذشت.کان در سال 1940 در برانکس، شهر نیویورک، به دنیا آمد. پدرش قصاب بود. کان که تمایل نداشت شغل پدر در تجارت گوشت را دنبال کند، در ابتدا به دنبال این بود که فوتبالیست شود اما پس از تحصیل در دانشگاه هافسترا در ایالت نیویورک به بازیگری علاقهمند و همانجا با همکار آیندهاش فرانسیس فورد کاپولا آشنا شد. پس از چند بار حضور جزئی در سینما و تلویزیون، کان در سال 1966 نقشی در کنار جان وین و رابرت میچام در وسترن “الدورادو” ساخته هاوارد هاکس به دست آورد. سپس، رابرت آلتمن در سال 1967 او را برای بازی در فیلم “شمارش معکوس” انتخاب کرد، اما اولین ارتباط مهم او با موج جدید هالیوود با فیلم “مردمان باران” به کارگردانی کاپولا در سال 1969 اتفاق افتاد.پس از ایفای نقش اصلی در فیلم “فرار کن، خرگوش” که اقتباسی ناامیدکننده در سال 1970 بر اساس رمان مشهور جان آپدایک بود، کان با “پدرخوانده” اثر کاپولا به موفقیت بزرگی دست یافت. او ابتدا برای نقش مایکل کورلئونه تست بازیگری داد که آن نقش در نهایت به آل پاچینو رسید و به کان نقشی دیگر داده شد؛ نقش برادر بزرگتر مایکل -سانی-. او تنها نامزدی اسکار خود را برای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای این فیلم دریافت کرد. همچنین برای فیلم “قمارباز” (به کارگردانی کارل رایز، 1974) نامزد دریافت جایزه گلدنگلوب برای بهترین بازیگر مرد شد. نقش پل شلدون در فیلم “میزری” (ساخته راب رینر، 1990) نیز از دیگر مواردی بود که او را نامزد دریافت جایزه بازیگری کرد. جیمز کان، چهار بار ازدواج کرد و پنج فرزند دارد که یکی از آنها -اسکات- حرفه پدر را در بازیگری ادامه داد و در فیلمهای معروفی مانند “سیزده یار اوشن”، “سرقت در 60 ثانیه”، و “هاوایی فایو-اُ” بازی کرده است.پایان خبر.http://www.filmfamily.ir
نکتهها و نظریهها 0 0 1 دقیقه خواندن پنج نکته برای نگارش صفحههای آغازین فیلمنامه admin ۱۶ تیر, ۱۴۰۱ نکتههایی برای فیلمنامه و فیلمنامهنویسیمنبع: فیلمفمیلی فیلمنامه و فیلمنامهنویسیفیلمنامه و فیلمنامهنویسی“اگر در سکانس سوم دچار مشکل شدهاید، بدانید که مشکل اصلی در سکانس اول است.” (بیلی وایلدر)یک) با فلاشبک (بازگشت به گذشته) شروع نکنید! [ابتدا باید قهرمان داستان و هدف بیرونی او را به مخاطب نشان دهید. پس از اینکه میانِ او و مخاطب ایجاد ارتباط کردید، اگر لازم شد، از بازگشت به گذشته استفاده کنید. به یاد داشته باشید که خاطرههای گذشته تنها زمانی معنا دارند که بر آنچه در حال حاضر وجود دارد بهشدّت اثر بگذارند]دو) صفحه نخست را زیاد شلوغ نکنید! [با یک پاراگراف شروع کنید و بیشترِ فضای صفحه را خالی بگذارید]سه) سعی کنید بلافاصله با یک کُنش شروع کنید! [شروع کنشمند، بهویژه در صفحه نخست، به ایجاد چالش و تعلیق کمک میکند]چهار) بهتر است که کُنشِ صفحه نخست بر عهده شخصیت اصلی باشد و حسِ کنجکاوی و اجازه کشف را به مخاطب بدهد!پنج) سعی کنید از تکگویی دوری کنید! [صفحه نخست بهتر است فقط کُنش نداشته باشد بلکه باید کمی هم گفتگوی کوتاه در آن ایجاد کنید]http://www.filmfamily.irhttps://twitter.com/FilmFamilySite
خبر فوری 2 0 1 دقیقه خواندن جونیت آرکین (فخرالدین) درگذشت admin ۱۳ تیر, ۱۴۰۱ جونیت آرکین، هنرپیشه معروف و افسانهای، ملقب به “فخرالدین”، درگذشت گزارش از فیلمفمیلی جونیت آرکین، هنرپیشه معروف و پزشک خوشتیپ ترکیه، بر اثر سکته قلبی و کهولت سن، شامگاه 28 ژوئن در 85 سالگی، کنار خانوادهاش در استانبول چشم از جهان فرو بست. او که میان ایرانیان به فخرالدین شهرت یافت پیش از انقلاب ایران با چندین کارگردان و هنرپیشه ایرانی همکاری کرد و در دهه دوم پس از انقلاب نیز در سریال تلویزیونی “بازی با مرگ” ساخته حمید تمجیدی نقش آفرید. از فیلمهای جالب توجه فخرالدین در سالهای همکاری سینمایی ایران و ترکیه، “پیشانینوشت” (آلین یازیسی) است که کپی کامل و درواقع نسخه ترکی فیلم ایرانی “قیصر” به حساب میآید.نخستین تجربه بازیگری جونیت آرکین در فیلم”پرندگان غربت” بود که خالد رفیق بر اثر داستانی از اورهان کمال ساخت. آرکین در بازی در صحنههای زد و خورد و پرتحرک مهارت ویژهای داشت و نامش با فیلم “مردی که دنیا را نجات داد” در خارج از مرزهای ترکیه و بهویژه در ایتالیا نیز بر سر زبانها افتاد. فخرالدین، در بیش از نیم قرن فعالیت سینماییاش، افزون بر سیصد فیلم و سریال بازی کرد. پایان خبر.لینک خبر:جونیت آرکینhttps://filmfamily.ir/?s=%D8%A2%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D9%86&post_type=posthttp://www.filmfamily.ir
تاریخ سینما 0 0 1 دقیقه خواندن سینمای دانمارک/ بخش اول/ نوردیسک فیلم admin ۱۳ تیر, ۱۴۰۱ Nordisk Film، نوردیسکفیلم منبع: فیلمفمیلینوردیسکفیلم/برای مخاطبان سینمای دانمارک، بیش از یک قرن است که شرکت فیلمسازی نوردیسک با علامت تجاری خرس قطبیای که بالای کره زمین ایستاده شناخته شده است. نوردیسکفیلم که در سال 1906 به عنوان اولین شرکت فیلمسازی در اسکاندیناوی تأسیس شد، قدیمیترین شرکت فیلمسازی بهطور مستمر فعال در جهان شناخته میشود. در سطح ملی، این تنها بازمانده از چهار شرکت بزرگ فیلمسازی است که از دهه 1930 تا اواخر دهه 1960 بر صنعت فیلم دانمارک تسلط داشتند؛ سه شرکت دیگر پالادیوم، ASA و ساگا هستند. امروزه شرکت فیلم نوردیسک بزرگترین شرکت ملی در تولید و توزیع است و بزرگترین زنجیره سینماها را در دانمارک اداره میکند.نوردیسکفیلم/ لوگو در دوران صامت، شرکت فیلم نوردیسک نه تنها شرکت غالب ملی بود بلکه از جمله استودیوهای فیلمسازی بزرگ در بازار جهانی به شمار میآمد و نقش مهمی در شکلدهی به چشمانداز سینمایی که امروزه میشناسیم داشت. دوران صامت در سینمای دانمارک به عنوان «عصر طلایی» شناخته میشود و از بسیاری جهات تحولات فیلم دانمارکی، هم از نظر زیباییشناختی و هم از نظر اقتصادی، در آن دوران، مترادف با توسعه نوردیسکفیلم است. https://filmfamily.ir/%d9%86%d9%88%d8%b1%d8%af%db%8c%d8%b3%da%a9%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85/http://www.filmfamily.ir
نکتهها و نظریهها 0 0 5 دقیقه خواندن هجده نکته ضروری برای فیلمنامهنویسی admin ۱۳ تیر, ۱۴۰۱ نکاتی برای فیلمنامه و فیلمنامهنویسی منبع: فیلمفمیلی فیلمنامه و فیلمنامهنویسییک) به یک ژانر خاص پایبند باشید! [مخاطبِ خود را بشناسید و اگر تازه شروع به کار فیلمنامهنویسی کردهاید فقط روی یک ژانر تمرکز کنید! بعدها میتوانید ترکیبی از ژانرها را امتحان کنید] دو) خودتان را محدود نکنید! [هرچه به ذهنتان میآید را در همان نسخه اولیه بنویسید! نواقص و معایب را میتوان در بازنویسیها برطرف کرد] سه) با قهرمان خود همدل باشید! [همدلی را با همدردی اشتباه نگیرید! شما باید قهرمان را درک کنید نه اینکه کارهایش را تأیید کنید. قهرمان را بیش از اندازه خوب جلوه ندهید! او را چنان بشناسید که بدانید چگونه واردش کنید به جهنمی از مشکلات و سپس بکشیدش بیرون] چهار) بگذارید قهرمان و ضد قهرمانِ داستانتان، هر دو، یک چیز را بخواهند اما با برنامهها و اصول متفاوت. [قهرمان را در یک اتاق تصور کنید. بگذارید ضد قهرمان وارد همان اتاق شود! موقعیتهایی را ایجاد کنید که آنها بهخاطر روشها و باورها و جهانبینیهای متفاوت باهم به تضاد برسند! کلید شما، کشمکش است] به قول سید فیلد: “همهی درام کشمکش است. بدون کشمکش، کنش وجود ندارد. بدون کنش، شخصیت وجود ندارد. بدون شخصیت، داستان وجود ندارد. و بدون داستان، فیلمنامه وجود ندارد.” پنج) زیاد فکر نکنید. بهجای آن، بنویسید! [بنشینید و بنویسید! مهم نیست که چه میشود. فقط شروع کنید با یک واژه، با یک جمله] شش) طرحهای فرعی را به لایههای دیگری از درونمایه داستانتان اضافه کنید! [منظور از طرح فرعی صرفاً یک داستان عاشقانه نیست بلکه طرحی است که به پرسش درونمایه از زاویهای دیگر نگاه میکند.] “وقتی یک داستانِ خوب به پایان میرسد طرح آن بهندرت در یاد میماند اما موقعیتها و شخصیتها و گاهی آنچه آن را تِم مینامیم به یاد میمانند.” (الکساندر مکندریک ) هفت) غافلگیری ایجاد کنید! [شاید مهمترین بخش همین باشد! یک انتظار خاص را در خواننده بهوجود آورید و سپس با به چالشکشیدن آن، نتیجهای متفاوت از آنچه انتظار میرفت را ارائه کنید] “به خواننده چیزی را بدهید که میخواهد، اما نه به روشی که انتظارش رادارد.” (ویلیام گلدمن ) هشت) با یک پرسش بزرگ شروع کنید و مخاطب را تا پایان در تعلیق نگه دارید! نه) برای تصمیمگیری قهرمان، یک محدوده زمانی قرار دهید تا در آن محدوده ایجاد حرکت شود. [به هر جمله که مینویسید دقت کنید و مطمئن شوید که داستان را با تصویرها و کُنشهای جذاب ارائه میکنید! زمان را برای نوشتن توصیفها هدر ندهید بلکه شخصیت را از طریق کُنش آشکار کنید] “ما باید مخاطب را هدایت کنیم که از رفتار بیرونی پِی به درون شخصیت ببرد.” (رابرت مککی) ده) قالب نوشتارتان در قالبِ نما ها باشد! [آنچه مینویسید قرار است یک فیلم باشد نه یک رمان. قرار است نوشته شما فیلم شود نه کتاب صوتی. پس توصیفها را در کنشها پیاده کنید! هر جمله را طوری بنویسید که خواننده بفهمد چه چیزی را قرار است روی پرده ببیند. تصویری و دیدنی بنویسید. توضیح ندهید] یازده) گفتو گو کُنش است و باید باعث ایجاد کشمکش شود. دوازده) برای قهرمان داستان اسمی را انتخاب کنید که نهتنها مناسب او باشد بلکه شخصیت او را توصیف کند! [یک اسم تصادفی انتخاب نکنید] سیزده) هیچ صحنهای را بدون تضاد و کشمکش رها نکنید! “هر صحنه باید بهتنهایی یک درام باشد. موزائیکی از درامهای کوچک است که تصویر کامل را میسازد.” (جینی مکفرسون ) چهارده) برای شرح صحنه توضیح اضافی (مانند ورود و خروج شخصیت به اتاق) ننویسید بلکه بروید سرِ اصل مطلب! پانزده) سرفصل و طرح منسجمی داشته باشید! شانزده) مطلقاً از روش فیلمنامهنویس مورد علاقهتان کُپی نکنید! هفده) همان اولین عنوانی که به ذهنتان میرسد را فوراً روی فیلمنامهتان نگذارید! [عنوان فیلمنامه، اولین خط اثر شما است و مخاطب بر اساس آن تصمیم میگیرد که آیا به اثر شما توجه نشان دهد یا خیر] هجده) حواستان باشد که از چه کسانی در مورد فیلمنامهتان نظر میخواهید! [مطمئن شوید که آنها همان مخاطبان مورد نظر فیلمنامه شما هستند. اگر چنین باشد و نکات اصلاحی آنها در رابطه با همان چیزی باشد که قصد داشته اید در فیلمنامهتان بگوئید، پس آن نکات را بپذیرید و متن را اصلاح کنید]http://www.filmfamily.ir
گفتگو 5 0 32 دقیقه خواندن “شما قبل از اینکه فیلمساز باشید انسان اید” admin ۱۳ تیر, ۱۴۰۱ گفتوگو با مرتضیعلی عباس میرزایی؛ کارگردان فیلم بیرو پروانه احمدیفیلم بیرو/در آستانه چهلمین جشنواره فیلم فجر، سراغِ فیلمساز جوانی رفتم که سومین فیلم بلندش به این دوره از جشنواره راه یافته است. فیلمسازی که تا چهل سالگی خودش نیز تنها چند گام فاصله دارد. مرتضیعلی عباسمیرزایی؛ متولد هفدهم تیرماه سال هزار و سیصد و شصت و یک.*آقای میرزایی، سلام و وقت به خیر. بهتر است گفتوگو را با شنیدن خلاصهای از داستان فیلم آغاز کنیم.– سلام. همانطور که مشخص است “بیرو” داستان زندگی علیرضا بیرانوند (دروازهبان تیم ملی فوتبال ایران) است. داستان فیلم به این میپردازد که علیرضا کیست و از کجا شروع کرد و چگونه و چه زمان به آرزوهایش رسید. از آنجا به بعدش را همه میدانند و او را میشناسند. فیلم یک درام ورزشی است. برههای از زندگی بیرانوند را نشان میدهد که او از بازیکن پُست فوروارد تبدیل میشود به دروازهبان و در این پُست میجنگد تا خود را ثابت کند. او در این راه بهای سنگینی میدهد و درنهایت به آرزویش و موفقیت میرسد.*آیا از شخص علیرضا بیرانوند هم بازی گرفته اید؟– علیرضا بیرانوند در فیلم حضور دارد اما فیلم در مورد زندگی کنونی او نیست. فیلم برشی از زندگی او است که نقش نوجوانیهای او را حسین بیرانوند بازی میکند. حسین بیرانوند نابازیگر است اما بازی حیرتانگیزی را از او خواهید دید.فیلم بیرو/پشت صحنه/ اختصاصی فیلمفمیلی*پس بازیگر نامآشنا یا حرفهای در نقشهای اصلی یا مکمل فیلمتان حضور ندارند؟– حجم زیادی از بازیگرانمان نوجوان اند. آدمهای شناختهشده ای نیستند. بازیگران بزرگسال شناختهشده که در مقاطعی از فیلم حضور دارند عبارت اند از رضا داوودنژاد، محمد علیمحمدی، سهیل قنادان، صحرا اسدالهی، سارا والیانی، مهران نائل، حامد نساج، وحید نفر، سعید داخ. اینها نقشهای مکمل این فیلم اند. بازیگران اصلی نوجوان که سابقه حضور جلوی دوربین را داشته اند یکی مهیار راحتطلب است که بازیگر “مغزهای کوچک زنگزده” بوده، دیگری ابوذر فرهادی که در فیلم “پرویز” آقای برزگر بازی کرده، همچنین علیرضا جلیلی که نقش کودکیهای حضرت محمد را داشته است. بقیه بار اول است که جلوی دوربین میآیند.*حسین بیرانوند چطور؟– حسین بیرانوند در زندگیش حتی سینما نرفته.*با این حساب کار سختی داشتید.– فیلم ساختن کلاً کار سختی است.*ایده اولیه فیلم چطور به ذهن شما رسید؟– پیشنهاد اولیه از آقای دکتر روزبه پیروز بود که سرمایهگذار اصلی این فیلم است. درواقع من میخواستم برای فیلم دیگری که آن هم درام ورزشی بود با ایشان صحبت کنم که ایشان علیرضا را پیشنهاد دادند. شناخت من از آقای بیرانوند در حد فوتبال و دیالوگهایی بود که در فضای شبکههای اجتماعی اینترنتی وجود دارد. بیش از آن نبود. بنابراین ما تحقیق بسیار مفصلی کردیم از صفرِ تولد و خانواده و بسیاری چیزهای دیگر تا به امروز.*تحقیق شما چند ماه طول کشید؟– شش ماه طول کشید.*کمی از روند تحقیق برایمان میگویید!– مثلاً با آدمهای زندگی ایشان رفت و آمد داشتم و خیلی از مسائل دیگر. تمامِ تحقیقاتم مصور است. پس از اتمام تحقیقات، آرشیوی عظیم داشتیم. همه را پیادهسازیِ مکتوب کردیم. کامل و جامع بود. اینجا من به آقای دکتر پیروز پیشنهاد دادم که اگر قرار است روی زندگی آقای بیرانوند خیلی جدی کار و تمرکز کنیم این مقطع از زندگی بیرانوند را نشان دهیم. الماسی که درون بیرانوند است در این مقطع از زندگی او (نوجوانی او) خودش را بروز میدهد. اینجا میشود گفت که درحقیقت این فیلم پیشنهاد من بود.*از این راشهای آرشیو در فیلمتان استفاده کردید؟– نه. فیلم کاملاً داستانی است.*فیلمنامه را خودتان نوشتید؟– بله. ما از سال نود و هفت درگیر این پروژه ایم. از نود و هفت تا نود و نُه درگیر تحقیق و فیلمنامه بودیم. سال نود و نُه وارد پیشتولید و تولید بخش اول شدیم. به دلیل کرونا و شرایط وخیمی که داشتیم کار متوقف شد و پنج روز مابقی که از پروژه مانده بود را در تیرماه امسال گرفتیم.*آیا در مراحل تولید فیلم به اتفاق خاص و جالبی برخوردید که بخواهید به یادگار ثبت شود؟ آیا مشکل خاصی پیش نیامد؟ به عنوان مثال، بخواهید بازیگر عوض کنید؟ یا سایر عوامل فیلم تغییر کنند؟– من یک خاطره بامزه دارم. در بازه زمانیای که بازیگر انتخاب میکردیم، یعنی جستوجو میکردیم و فراخوان داده بودیم، چند فاکتور در انتخاب نقش نوجوانی علیرضا برایمان مهم بود: اینکه فوتبالیست باشد، لُر باشد یا حداقل گویش لری را بلد باشد، در شرایط سنی چهارده و پانزده سالگی باشد، و تا آنجا که میشود شبیه به خود علیرضا باشد. خیلی تست گرفتیم. در این مقطع، آدمهای زیادی به ما معرفی میشدند. نه فقط برای نقش علیرضا بلکه دنبال بازیگر برای نقش دوستان علیرضا هم بودیم. یعنی نقش آدمهایی که در زندگی او وجود داشتند و حالا در قصه ما وجود دارند. همانطور که من و گروه کارگردانی تست میگرفتیم، یک روز، دوستی زنگ زد. ما خرمآباد بودیم. به لطف آقای آروند که در آن مقطع رییس سینمای جوانان خرمآباد بود در ارشاد خرمآباد تست میگرفتیم. آن دوست زنگ زد و گفت هنوز دارید تست میگیرید؟ گفتیم آره. چطور؟ گفت میخواستم کسی را معرفی کنم که ببینیدش. آن زمان، من همراه خانم نقدیپری، بیرون از خرمآباد، داشتیم لوکیشن پیدا میکردیم. بنابراین کسی که معرفی شده بود برای تست دادن باید میرفت به ارشاد. آن روز، ساعتِ کارِ بچهها در ارشاد تمام شده بود و آنها برای استراحت رفته بودند به اقامتگاهشان. پس همانجا و در همان خانهای که اقامت داشتند از او تست گرفتند. خوب یادم است که آقای علی جناب به من زنگ زد و گفت که فکر کنم دیگر برگردیم به تهران. گفتم چرا، چی شده؟ گفت فکر کنم بازیگر نقش اولمان پیدا شده است. ما سریع برگشتیم به آن خانه و بچهها فیلمی که از تست گرفته بودند را نشانم دادند. پسری بود که برای کسی در گچکاری کار میکرد.*شاگرد گچکار.– بله. با همان لباس گچکاری از سرِ کار از بروجرد آمده بود جلوی دوربینِ تست. گفتند دروازهبانی هم کرده و ریختش هم شبیه علیرضا بود. گفتند زندگیش هم عین علیرضا بوده یعنی خانواده را در بروجرد رها کرده و آمده بود به تهران و همان سختیهای علیرضا را کشیده.*فامیلیش هم بیرانوند بوده!– بله خب بیرانوندها قوم خیلی بزرگی اند. اینها بیرانوند بروجرد اند، علیرضا بیرانوند خرمآباد است.*و بعد چه شد؟– علی جناب بعد از این توضیحات گفت که این پسر در تهران در باشگاه نفت شاگرد بیرانوند بوده است. خلاصه ما تلاش میکردیم این آقا را ببینیم که موفق نشدیم. فقط یک جلسه کوتاه دیدیمش چون هماهنگیای پیش آمده بود که باید سریع برمیگشتیم به تهران و فرصت مناسبی پیش نیامد که بتوانیم درست با آقای حسین بیرانوند صحبت کنیم. تهران که رسیدیم خواهش کردم او را دعوت کنند تا اگر آدمِ مورد نظر ما باشد جایی را برایش در تهران در نظر بگیرند و با او قرارداد ببندند و آموزش ببیند و ادامه داستان.*و حسین بیرانوند به تهران آمد…– آقای بیرانوند آمد به تهران و آنقدر در ذوقمان خورد که شما باورتان نمیشود.*جدی؟ چطور؟– مواجه شدیم با آدمی بسیار خجالتی. آدمی که در حالت عادی خیلی سخت صحبت میکرد (چه برسد جلوی دوربین). مثلاً فیلمنامه را که جلویش میگذاشتیم خیلی برایش سخت بود که بتواند آن را بخواند. او دو روز با ما بود. بعد به این نتیجه رسیدیم که این آدم به درد ما نمیخورد. درست است که همه شاخصههای بیرانوندی که دنبالش ایم را دارد اما، اگر با این آدم بخواهیم برویم به مرحله تولید، شاید دو تا سه سال طول بکشد تا یخش باز شود. آدم عجیب و غریبی بود. فقط میخندید. با او خداحافظی کردیم. او رفت و ما تست گرفتن را ادامه دادیم و با گریمور کار -آقای عظیم فراین– به این نتیجه رسیدیم که روی مهیار راحتطلب تست گریم بزنیم و او را بکنیم علی بیرانوند. وارد پروسه شدیم اما تست گریمها به دل من نمیچسبید. اصلاً نمیشد. مهیار باید لری یاد میگرفت. برای او کلاس لری گذاشیم. دروازهبانی بلد نبود. گذاشتیمش کلاس دروازهبانی. بهشدت بچه با استعدادی است. او روز اول کلاس دروازهبانی هیچ توپی را نتوانست بگیرد و همه را گُل خورد اما یک هفته بعد کسی نتوانست به او گل بزند. او لری را سخت صحبت میکرد اما یک هفته بعد برایش سخت بود که فارسی حرف بزند. میخواهم بگویم آنقدر خودش را آپدیت کرد که همه چیز با مهیار خوب پیش رفت جز گریم که اصلاً آن آدمی که من میخواستم نمیشد. به مرحله تولید فیلم نزدیک شده بودیم. حدود یک هفته مانده بود. به آقای برزگر گفتم که میشود خواهش کنم که اگر امکانش وجود دارد بگویید حسین بیرانوند بیاید تهران. گفتند تو که یک الی دو ماه با مهیار کار کردهای. گفتم مهیار با استعداد است و همه تلاشش را هم کرده اما چیزی که در تصویر میبینیم باورپذیر نیست. برای خودِ من بهعنوان کارگردان باورپذیر نیست. دیگر چه برسد به مردم. حسین بیرانوند اما به لحاظ تصویری باورپذیر است و احتمالاً فقط باید برایش کلاس بازیگری بگذاریم. این را که گفتم، غیر از خودِ مجید (برزگر) که موافقت کرد، بقیه همه مخالف بودند.*و همه چیز از اول شروع شد؟– همه چیز باید دوباره از اول شروع میشد. ما حسین را آوردیم تهران. حالا اینکه چگونه او را آوردیم به تهران، خودش داستان مفصلی دارد. با مهیار صحبت کردم. خیلی ناراحت شد و غم سنگینی او را فرا گرفت. چون مهیار باید دوباره برمیگشت به نقش قبلیش. فکر میکنم هر کس دیگری جای مهیار بود چنان در ذوقش میخورد و ناراحت میشد که اصلاً پروژه را ترک میکرد. اما کل ناراحتی مهیار، به نظرم، یک ساعت هم طول نکشید. بعد از یک ساعت آمد به من گفت که تو برادر بزرگتر منی. هوایم را خیلی داشتی و من خیلی دوستت دارم و مطمئن ام که انتخاب اشتباهی نمیکنی. هر کاری که بگویی همان را میکنم. گفتم از تو کمکی میخواهم مهیار. تو با بیرانوند که در راه است همسن اید. سعی کن با او رفیق شَوی. تو تجربه تصویری زیادی داری و با کارگردانهای خوبی کار کردهای و این مدیوم را میشناسی. حسین بیرانوند که آمد سعی کن اصولی که خودت به سختی یاد گرفتهای را به او یاد دهی. حسین آمد و این دو رفیق شدند و تا همین الان مثل دو برادر اند. خلاصه بعد از کلی تمرین و آب شدنِ یخِ حسین رسیدیم به فیلمبرداری. دو روز از فیلمبرداری گذشته بود که گفتیم اولین پلان را از بیرانوند دشت کنیم. اما آنقدر خورد در ذوقِمان که یادم است در آن لحظه انگار همه میگفتند ما که به تو گفته بودیم کار کردن با حسین اشتباه است. چون حسین انگار جلوی دوربین لال شده بود. با اینکه دو روز به او فرصت داده بودیم فضای سینما و پشت صحنه و حال و هوای آدمها دستش بیاید ولی یکهو که دوربین رویش آمد انگار شوک شد و ترسید. چند بار گرفتیم و اصلاً نمیشد و اصلاً نمیتوانست دیالوگش را بگوید. هیچوقت یادم نمیرود کات کردم و صدایش کردم و به او گفتم این آدمها را میبینی این جا؟ بشمر ببین چند نفر در این صحنه اند؟ گفت زیاد اند. گفتم قشنگ بشمر ببین چند نفر اند. بیش از صد نفر آمدهاند این جا و میدوند و کار میکنند تا تو دیده شَوی. اما تو اصلاً این آدمها را در نظر نمیگیری و یکهو فراموش میکنی. چیزی را که باید فراموش کنی دوربینی است که روی تو است. باید باور کنی که تو خودِ علیرضا بیرانوندی. پس امشب با خودت تنها باش. اگر فکر میکنی میتوانی از پسش بربیایی که فبها المراد و اگر نمیتوانی بگو هماهنگ کنم که برگردی به بروجرد. حسین چیزی نگفت. سوار سرویسش شد و رفت هتل.*ببخشید بین حرفتان میآیم آقای میرزایی. یک سؤال بپرسم. آیا اصلاً خودش علاقه داشت که بازی کند؟ یعنی با علاقه آمده بود؟– اگر علاقه نداشت در خرمآباد نمیآمد تست بدهد. جوّ گرفته بودش. ما هر روز باهم بودیم و از جایی به بعد فکر میکردیم که این آدم با ما راحت شده است. از روز اول فیلمبرداری با اینکه دوربین رویش نبود مدام عرق میکرد. نگران بود و میترسید. مهیار کنارش بود و هوایش را داشت.*فردای آن شب چه شد؟– از هتل آمد سر صحنه. در این فاصله شب تا صبح، ما به این فکر میکردیم که در این دو روز برای جایگزین حسین چه باید بکنیم. او صبح آمد سر صحنه پیش من. گفت “میشه اول پلان منو بگیرید؟” گفتم مطمئنی آمادهای؟ گفت اگر اول پلانِ من را گرفتی و احساس کردی باز دارم اذیتتان میکنم هماهنگ کن که بروم بروجرد. گفتم باشه. هیچ مشکلی نداری؟ خیلی جدی گفت نه. و آمد جلوی دوربین. و یک بازی شگفتانگیز کرد که میتوانم بگویم همه بچههایی که پشت دوربین بودیم سکوت کردیم و کات دادیم. آن روز، این بازی خوب از بس تکرار شد که همه بچههای پشت صحنه عاشق حسین شدند. او تا زمانِ پایانِ فیلمبرداری به نقطهای رسیده بود که تمام بازیگران حرفهای وقتی در نمای دونفره با او قرار میگرفتند یا در سکانسی با او بودند، آنقدر حسین مسلط و آنقدر سوار بر بازی بود و آنقدر با خودش به عنوان علیرضا بیرانوند کنار آمده بود که ما به خاطر حسین کات نمیدادیم. ضریب هوشی او بینهایت بالا بود. شگفتزده شده بودیم. تا امروز، هر کسی که فیلم را دیده اولین نکتهای که به آن اشاره کرده شباهت چهرهی بازیگر به بیرانوند و دومین نکته بازی خوب حسین بوده است. میخواهم بگویم که حسین بیرانوند تمام تلاشش را مثل علیرضا بیراوند درون فیلم کرد.*خودش اصلاً یک داستان دراماتیک شد برای فیلمنامهای جدا.– جالب است که بدانید حسین به کار کردن در زمینه ویفیکس بسیار علاقهمند شده است. او در پشت صحنه آنقدر محبوب بود که همه به او کار میدادند. مثلاً فکر کنم که او الان صدابرداری را بلد است و تا حدود کمی هم فیلمبرداری را. از ماه اول که گذشت بچهها برای حسین کتاب رمان و داستان یا کتابهای سینمایی میخریدند. او همه را میخواند و در موردش سؤال میکرد. ما داریم راجع به آدمی صحبت میکنیم که سینما نرفته بود. داریم راجع به آدمی صحبت میکنیم که شرایطش کاملاً شبیه بیرانوند بود. یعنی از جایی آمده که چوپانی کرده است و آن جا کیلومترها با فضای سینما فاصله دارد. او آدم بسیار بااستعدادی در فوتبال بود. هر باشگاهی که میرفتیم تا حسین کنار تیم فوتبال نوجوانان در صحنه بازی کند، مربیها به ما میگفتند که او دروازهبان خیلی خوبی است. یعنی جدا از اینکه بازیگر خوبی شد دروازهبان قابلی است. امیدوارم بعد از دیدن این فیلم اتفاق خوبی برایش حتی در فوتبال بیفتد. به خاطر اینکه هیچ پارتی ندارد و هیچ پولی وجود ندارد. من که خیلی خوشحالم از اینکه با حسین کار کردم. با خیلی از نابازیگرها در زندگیم کار کردهام که خدا را شکر بازیگر شدند اما حسین واقعاً بین آنها موجود عجیبی بود.*واکنش یا نظر علیرضا بیرانوند در مورد بدل خودش چه بوده؟– حسین عاشق علیرضا بیرانوند است. آرزویش این بود که علیرضا بداند که او نقشش را بازی میکند. من یک روز بدون اینکه حسین خبر داشته باشد با علیرضا هماهنگ کردم. حسین با دیدن او در دفتر جا خورد. انگار برادر بزرگترش را دیده باشد. خیلی خوشحال شد و انرژی گرفت. علیرضا هنوز با او در تماس است. ما هم ارتباطمان را با او قطع نکردهایم. سعی میکنیم هر طور شده حمایتش کنیم تا به آرزویش برسد. از بس که حسین همه چیز را درک کرده و فهمیده بود از همان هفته اول رسماً پذیرفتیم که خود علیرضا بیرانوند جلوی دوربین است. حسین تلاش میکرد که این حس را جلوی دوربین منتقل کند. از هیچ چیز ترسی نداشت. همهی کارهایی که میتوانست نیاز به بدلکار داشته باشد را خودش انجام میداد. خودش شیرجه میزد و حسابی مایه گذاشت.* حسین الان در تهران به تمرین دروازهبانی ادامه میدهد؟– (عباسمیرزایی میخندند). نه.نه. او الان بروجرد است. همین الان که داریم باهم صحبت میکنیم درگیر امتحاناتش است.*ردهی سنی نوجوانان چهارده-پانزده ساله باید باشد.– الان هفده ساله است.*من هم امیدوارم به آرزوهایش برسد. در حین کار با شرایط کرونا چطور کنار آمدید؟– فشار کرونا بود. فشار اقتصادی ناشی از کرونا. مثلاً اگر امروز هزار تومان برای صبحانه خرج میکردید فردا میشد پنج هزار تومان. شرایط خیلی عجیبی بود. همه کنار هم به روی هم نمیآوردیم. تمام فکر و ذکرمان فقط این بود که فیلم ساخته شود و آن اتفاق خوب براش بیفتد. من که وقتی فیلم انتخاب شد به تکتک بچهها زنگ زدم و تبریک گفتم و تشکر کردم. چون احساس میکنم یک فیلم فقط یک صاحب ندارد. تلاش همه آدمها است که به آن نقطه میرسد.*کاملاً درست است. فیلمبرداری چند روز طول کشید؟– در مجموع 125 جلسه.*جمع و جور کردن سایر عوامل که به اندازه انتخاب حسین سخت نبود؟– چرا. بخشهایی خیلی سخت بود. مثلاً اینکه فیلمبردار ما اقای مجید یزدانی دقیقه نود اضافه شد. تا قبل از آن قرار بود با آدمهای دیگری کار کنیم. موفق نشدیم. در حقیقت کرونا همه چیز را به هم میریخت. شما فکر کنید که اواخر اسفند98 تصمیم گرفتیم با عوامل صحبت کنیم. یکهو همه چیز در ایران تعطیل شد. همه قرنطینه شدند تا اواخر فروردین. خب آدمها قرار و مدارهای خودشان را داشتند و هنوز در شرایط غیر کرونا زیست میکردند. کرونا همه مترها را به هم ریخت. پس خرمآباد اجازه نداد فیلمبرداری کنیم. در تهران هم اجازه فیلمبرداری نداشتیم. همه چیز عقب میافتاد. آدمها در زمان پیش از کرونا به یک سری پروژه تعهد داده بودند و باید همزمان با کار ِ ما میرفتند سرِ آن کارها. یکی از پدیدهها و آدمهای بی نظیر همین آقای مجید یزدانی بهعنوان فیلمبردار بود و این اولین فیلم سینماییش است که فیلمبرداری کرده. یا مثلاً عظیم فراین در گریم به نظرم شاهکار میکند. سابق بر این کارش را در فیلم محمد کارت دیده ایم. لیلا نقدیپری هم در عرصه صحنه و لباس توانمند است. صدای فوقالعاده علی ذوالفقاری و همچنین فرید ناظرفصیحی -مسؤول جلوههای ویژه- که از مرحلهی تحقیق با من بود و مثل برادر من است. درمجموع تیم ما در پشت صحنه بسیار خوب بود.*شما گفتید که حسین بیرانوند به حوزه ویفیکس علاقهمندشده است. تجربه خودتان در زمینه ساختن چنین فیلمی چگونه بود؟– این فیلم در حوزه ویفیکس فیلم بسیار سختی است. یعنی ویفیکس محور است. برای تکتک فریمهاش فرید و گروهش کار کردند. برای تکتک پلانها استوریبورد زده شده. شاید اگر اشتباه نکنم نزدیک سه هزار استوریبورد دارد این فیلم. تلاش کردیم همه چیز دقیق و منطقی و حسابوکتاب شده باشد. بنابراین کار کردن برای گروه از طرفی راحت بود و از طرفی سخت. یکی از سختیهای گروه فیلمبرداری این بود که فیلم آنامورفیک است و با تلهترین لنز آنامورفیک فیلمبرداری شده. کسی که فوکوسمَن چنین فیلمی است یکی از سختترین کارهای دنیا را انجام میدهد. اما گروه آنقدر همدل بودند و حال خوب داشتند که آن اتفاق خوب که دیده شدن در فجر بود برایشان افتاد.*خب این همدلی با گروه قطعاً از سوی شما و در خلقوخوی شما -بهعنوان کارگردان پروژه- هم وجود داشته که حال خوب را به گروه منتقل کرده. چنانکه در این گفتوگو هم صبورانه همدل و همراه بوده اید.– من واقعاً آدم دیکتاتوری ام. فکر میکنم کار کردن با من کمی سخت باشد چون بی نهایت ایدهآلیستم و کوتاه نمیآیم و برای چیزی که میخواهم خیلی میجنگم.*خوب است که آدم برای خواستهش بجنگد و در عین حال به تکتک عوامل کارش هم زنگ بزند برای عرض تبریک و سپاس. بههرحال این خوشرویی و صمیمیت و متانت شما در پاسخگویی را در تماسهایی که امروز با برخی از فیلمسازان و روابط عمومی فیلمشان داشته ام کمتر دیدم. از این بابت، حال خوب را به من هم منتقل کردهاید.– به خاطر اینکه، خانم احمدی، ما قبل از اینکه فیلمساز باشیم انسان ایم. استادی داشتیم در دوره دانشگاه که به ما درس جامعهشناسی میداد. خدا رحمتش کند. آقای دکتر نوایی. او حرف خیلی خوبی میزد. میگفت شما قبل از اینکه فیلمساز باشید انسان اید. اصلاً درس میخوانیم و سعی میکنیم پلهپله مراحل موفقیت و ترقی را بالا رویم که به انسانیت نزدیک شویم. اگر قرار باشد چهار روز دیگر اتفاقی برایمان بیفتد و فیلمساز مهمی شویم و بعد، از آن انسانیت فاصله بگیریم که خب چه فایدهای دارد؟ اصلاً نمیرفتیم سراغش. من همیشه به این نکته خیلی فکر میکنم. شاید هر روز صبح که از خواب بیدار میشوم. مثلاً الان که صحبتم با شما تمام شود حتماً به این نکته فکر میکنم. من که شما را نمیشناسم اما با ماهنامه فیلم بزرگ شدهام و خیلی برایم مهم است. اگر کسی بی ادبی یا بی احترامی کند شاید واکنش تندی نشان بدهم. البته خیلی وقت است که سعی میکنم نشنوم و مسیرم را عوض کنم و واکنش را بگذارم به عهده کائنات. برایتان آرزوی شادی و تندرستی دارم. کرونا نشان داد که عمرمان خیلی کوتاهتر از چیزی است که فکر میکنیم.*از شما ممنونم. و اما دو الی سه سؤال ریز دیگر هم دارم. لوکیشن فیلمتان در تهران و خرمآباد بوده؟-میشود این را جواب ندهم؟*البته. اصراری نیست.– راستش ما در بخشهای مختلفی فیلمبرداری کردیم. فقط تهران نبوده. صادقانه بگویم خیلی چیزهایش را ساختیم. اگر قرار باشد راجع به راشهایی صحبت کنم که الان در فیلم هست باید بگویم کلاً در تهران ایم و هر آنچه شما میبینید بچههای صحنه و لباس و بچههای ویفیکس ساختند. چون از جایی به بعد در شهرستانها وضعیت قرمز کرونا اعلام شد و ما فکر کردیم که مثلاً به جای خرمآباد برویم سمنان. اما سمنان که تا دیروز زرد بود یکهو میشد قرمز و سیاه. پس برویم کرج. یکهو کرج قرمز تیره میشد. حتی به به شمال هم فکر کردیم در حالی که هیچ بافت شمال شبیه جایی که میخواستیم نبود. پس مجبور میشدیم سکانسی را بسازیم. خیلی سخت اما شیرین بود. انگار هفت خوان رستم را داری طی میکنی و میگویی خب دیگر این خوان سبک است اما بعد میبینی خودِ خوان بَده است. پله به پله بدتر میشود و شما از جایی به بعد دیگر فقط میخندی چون منتظر اتفاقات بدتر از اینی. کرونا چنین حالتی را داشت.*این چندمین فیلم بلند شما ست؟– سومی. اولی “انزوا” بود که در سال نود و پنج در فستیوال فجر حضور داشت و اکران شد اما متأسفانه در زمان زلزله کرمانشاه اکران شد و آنگونه که باید دیده نشد. بعد از آن بیشتر دیده شد اما به صورت غیر مجاز. دومین فیلمم “خون خدا” بود که باز هم به فجر سال نود و هفت راه یافت. هر بار که فیلم ساختم در یک بخش کاندید بوده. فیلمهایم از آن دسته نبوده که به آن نگاه نکنند و دیده نشود. هنوز موفق به اکران “خون خدا” نشدهایم چون پروانه نمایش و سند مالکیتش تازه رسیده. سومی همین “بیرو” است که امسال در جشنواره چهلم فجر حضور دارد.* و هر سه فیلم هم تا جایی که اطلاع دارم فیلمنامهش را خودتان نوشتید.– بله درسته.*باز هم از وقتی که در اختیار گذاشتید سپاسگزاری میکنم. منتظر دیدن بیرو بر پردههای جشنواره چهلام هستیم و برایتان آرزوی موفقیت دارم. اگر حرفی در پایان دارید میشنوم.– فقط خیلی دلم میخواهد که فیلمم دیده شود. هر اتفاق دیگری که بیفتد لطف دوستان داور و مردم است. خیلی دلم میخواهد که زحمات بچههایی که در اوج فشار با جانشان بازی کردند تا فیلم ساخته شود، دیده شود و درست و خوب دیده شود. با کیفیت خوب دیده شود. کیفیت فیلمهایم خیلی برایم مهم است. یعنی آن چیزی که میخواهد بر پرده برود خیلی برایم مهم است که خوشکیفیت باشد و آدمها به لحاظ بصری لذت ببرند.http://www.filmfamily.ir
رویدادها و جشنوارهها 0 0 17 دقیقه خواندن جشنواره بینالمللی فیلم ساسکاچوان کانادا admin ۱۳ تیر, ۱۴۰۱ نخستین جشنواره بینالمللی فیلم ساسکاچوانتهیه گزارش: پروانه احمدی جشنواره بینالمللی فیلمالف) معرفی ساسکاچوان و تاریخچه تولیدات بصری در این استان:ساسکاچوان[1] استانی است که در غرب کانادا واقع شده و از مناظر طبیعی متنوعی برخوردار است. مساحت آن 900/651 کیلومتر مربع است که نزدیک به ده درصد آن را آب شیرین تشکیل میدهد. منابع این آبهای شیرین معمولاً از رودخانهها، مخازن آب و دریاچههای استانی تأمین میشود. این استان از جنوب با ایالات متحده آمریکا دارای مرزهای مشترک است.از دهه 1920 مردم ساسکاچوان (سَسکچوان) فیلم تولید میکردند. جنبش ساخت تصاویر متحرک در این استان با فیلمهای مستند آغاز شد اما امروزه، علاوه بر مستند، در قالبهای متنوع داستانی و هنری و تجربی و فرمهای نوینِ رسانهای فیلم تولید میکنند.مهمترین چهره در تاریخ سینمای آغازین ساسکاچوان دیک برد[2] است. فیلمهای او “خانه ملت در ساسکاچوان: اوکراینیها[3]” (1920) و “این نسل: عاشقانه پرهری[4]” (1932)، به ترتیب، تاریخ مهاجرت از اروپای شرقی به پرهری و اهمیت آموزش و فنآوری برای اقتصاد مزرعه را به تصویر میکشند. برد، همچنین، اولین موزیکال کانادایی را به نام “مارشهای جوانی[5]” (1937) تولید کرد. زمانی که هیأت ملی فیلم کانادا[6] در سال 1939 تأسیس شد، دو فیلمساز از ساسکاچوان در آن نقش مهمی داشتند: ایولین اسپایس چری[7] -بهعنوان کارگردان، نویسنده، تهیهکننده- و همسرش لارنس چری[8] -بهعنوان فیلمبردار. آنها در طول زندگی حرفهای خود بیش از صد فیلم مستند با موضوعات کشاورزی و محیط زیست تولید کردند. مهمترین این آثار “با زور بازوی خود[9]” (1940) در مورد ظهور جنبش مزرعه تعاونی است. زوج نامبرده، همچنین، در تشکیل شورای فیلم یورکتون[10] (تأسیس در سال 1947) و شبکههای توزیع فیلم به مناطق روستایی اثرگذار بودند. این گام در توسعه فرهنگ فیلم در ساسکاچوان بسیار مهم بود و منجر به برگزاری جشنواره فیلم یورکتون در سال 1950 شد که اولین جشنواره فیلم در کانادا و بزرگترین جشنواره فیلم در آمریکای شمالی بود.هنگامی که هیأت ملی فیلم کانادا در اوایل دهه 1960 تلاش کرد تا از ژانرهای مستند و انیمیشن فراتر رود و فیلمهای داستانی تولید کند، یکی از اولین تولیداتش “درایلندلر[11]” (1964) بود؛ فیلمی که داستان دو نسل از مهاجران در جنوب غربی ساسکاچوان را روایت میکرد. با اینحال، هیأت ملی فیلم کانادا که در استانهای منیتوبا[12] و آلبرتا[13] دفتری برای تشویق فیلمسازی ایجاد کرد برای ساسکاچوان چنین نکرد. با این وجود، در اوایل دهه 1970 یک برنامه تولید فیلم در دانشگاه رجینا[14] راهاندازی شد و کمکم رونق گرفت.چندین فیلم بلند در دهه 1970 و اوایل دهه 1980 در ساسکاچوان ساخته شد ازجمله “آدمهای منفور نوتردام[15]” که داستانی است درباره “آتول موری[16]” و کار او در کالج نوتردام در ویلکاکس[17] در دهه 1930. اما فیلم “چه کسی باد را دیده است[18]” (1977) اتفاقی مهم در توسعه صنعت فیلم ساسکاچوان بود. ژان اوزر[19] -تدوینگر مشهور بینالمللی که در دانشگاه رجینا تدریس میکرد- کارگردان فیلم، آلن کینگ[20] (نویسنده کانادایی)، را متقاعد کرد که برای فیلم نامبرده شش نفر از دانشجویانش را به کار گیرد. آنها در سال 1977 تعاونی فیلمپول[21] ساسکاچوان را در رجینا بنا نهادند. اعضای فیلمپول، از آن زمان تا کنون، برخی از مهمترین فیلمهای استان ساسکاچوان را تولید کردهاند ازجمله “سوپ گندم[22]” (1987) و “تنهایی[23]” (2000). آنها، همچنین، فیلمهای تجربی و فیلمهای کوتاه و مستندهایی را ساختهاند که جوایزی را در سطح بینالمللی به دست آورده است.با ایجاد ساسکفیلم[24] در سال 1989 صنعتی تجاری در ساسکاچوان شکل گرفت. بیش از چهل فیلم بلند درام و تلویزیونی در دهه گذشته تولید شده است ازجمله “پاریس یا یک جایی[25]” (1993)، “فتح[26]” (1997)، “شکارچی دایناسور[27]” (1999)، و “هبوط فرشتگان[28]” (2002) و نیز تعدادی از مجموعههای تلویزیونی برای کودکان در سطح بینالمللی؛ از قبیل “استودیو قصه بینالمللی[29]” و “کلوچه توت پرهری[30]“. با گشایش استودیوهای تولید ساسکاچوان کانادا[31] در رجینا در سال 2002، فیلمها و مجموعههای تلویزیونی بیشتری در حال تولید اند. در حال حاضر سی دفتر و تولیدکنندهی مستقل در این استان فعالیت میکنند. چند مورد از اینها پرکارترین اند: کوپرراک پروداکشن[32] مستقر در رجینا، مایند-آی پیکچرز[33]، پارتنرز-این-موشن[34]، وستوایند پیکچرز[35]، و ساسکاتون اج اینترتینمنت[36]. مستندسازان همچنان به کار خود ادامه میدهند و جوایز معتبر جمینی یا جوزا[37] (برای فیلم “آنها تا پولکا زندگی میکنند[38]” 2001) و اِمی[39] (برای فیلم “13 ثانیه: تیراندازیهای ایالت کنت[40]” 2002) را به دست آورده اند. در همین حال، افراد غیر بومی نیز آثار سینمایی و تلویزیونی مهمی مانند انیمیشن “کریسمس در خلیج واپس[41]” (2002) و مجموعه تلویزیونی “دشتهای موکازن[42]” (2003) را تولید کرده اند.از سال 1992 اثر اقتصادی سینما و تلویزیون و رسانههای نوظهور در ساسکاچوان بهطور چشمگیری افزایش یافته است (از 2.5 میلیون دلار به 60 میلیون دلار) و آن را به یکی از قدرتمندترین صنایع در حال رشد استان و یکی از مهمترین منابع برای ارتقای هویت فرهنگی آن تبدیل کرده است. پس دور از انتظار نیست که شاهد ظهور جشنوارههای بینالمللی فیلم همچون نخستین دورهی فستیوال بینالمللی فیلم ساسکاچوان در سال 2021 باشیم.ب) اس-آی-اف-افجشنواره بینالمللی فیلم ساسکاچوان، نخستین دوره خود را که یک رویداد ترکیبی از فیلمهای بلند و کوتاه است در دسامبر سال جاری (2021) برگزار کرد. مراسم افتتاحیه در تاریخ چهارم دسامبر با حضور جویس مالایبا[43] (مدیر جشنواره) و شهردار رجینا و تعدادی دیگر در تماشاخانه برادوی برگزار شد و اختتامیه و مراسم فرش قرمز و اهداء جوایز نیز در یازدهم دسامبر صورت گرفت. مقر این جشنواره یک مؤسسه غیر انتفاعی در ساسکاتون است و فیلمها با یک پلتفرم ترکیبی (فیلم-فری-وِی[44]) به صورت آنلاین اکران شد. برای آنان که در جشنواره حاضر بودند پوشیدن ماسک و رعایت فاصلهگذاری اجتماعی و، در صورت لزوم، ارائه کارت واکسیناسیون الزامی بود. در بیانیه این جشنواره آمده که در صورت فروکش کردن پاندمی، از سال آینده، این فستیوال به صورت حضوری برگزار خواهد شد و هدف آن جذب گردشگر برای ساسکاتون و شناساندن این استان به جامعه بینالمللی است.شعار جشنواره از میان برداشتن مرزهای فرهنگی از راه پرورش و ترویج هنر و دانش فیلمسازی بود. در بیانیه آن آمده است “همانگونه که در کانادا افراد با ملیتهای گوناگون زندگی میکنند، این جشنواره بنا دارد فیلمسازان جوان و کارکشته را از سراسر کشورها گرد هم آورد تا داستانشان را برای جهان بازگو کنند.”اهداف اولیه جشنواره که بنا دارد هر سال برگزار شود به این شرح اعلام شده است:یک) تجلیل از آثار برتر سینمایی به هر زبانی و با موضوع اختیاری.دو) از میان برداشتن مرزهای فرهنگی با زنده کردن داستانهای جذاب.سه) آموزش و سرگرم کردن مخاطبان.چهار) ایجاد ارتباط بین فیلمسازان تازهکار و مجرب و توزیعکنندگان فیلم.در این دوره از جشنواره که داوری آن را پاتریک آلسدو[45] (فیلمساز ساکن تورنتو) و موکش گنانش[46] و آرنولفو انریکه[47] بر عهده داشتند، راهیابی فیلمها تنها به آثار فیلمسازان حرفهای محدود نشده بود. تعداد زیادی فیلم در ژانرهای درام، کمدی، اکشن، دلهرهآور، موزیکال، فیلم کوتاه، مستند، و علمی/تخیلی از سراسر جهان حضور داشتند. از بین آنها، فیلمهایی که بهطور مستقل تولید شدهاند (نه تحت حمایت نهادی خاص) و اکران تجاری نداشتهاند با امتیاز تماشاگران و داوران به رقابت پرداختند و سرانجام در هر بخش به بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش اول (مرد و زن)، بهترین بازیگر نقش مکمل (مرد و زن)، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه، بهترین فیلمبرداری، بهترین موسیقی متن، و بهترین فیلم از نگاه تماشاگران جوایزی اهداء شد. بیست و یک اثر برای حضور در این بخش انتخاب شده بودند که سیزده مورد آن از کانادا و سه مورد از این سیزده فیلم از ساسکاتون بود. گرینلند، هند، نیجریه، فیلیپین، ایالات متحده و ترکیه از دیگر کشورهایی بودند که نمایندهای میان فیلمهای جشنواره داشتند. دو فیلم ایرانی نیز در این جشنواره و در بخش نانفیکشن[48] حضور داشت که هر دو ساخته حمید تمجیدی (فیلمنامهنویس، بازیگر، و کارگردان پُرکار و نامآشنای دهه هفتاد خورشیدی) است؛ یکی “شب بی پایان” (1378) و دیگری “پرنده مردنی ست” (2016). فیلم دوم را تمجیدی در کانادا ساخت. هر دو فیلم در بخشهای مختلف فستیوالهای متعدد و معتبر بینالمللی جوایزی را به نام ایران کسب کردهاند.“شب بی پایان”، داستان پدر یک خانواده -به نام جمشید- است که به دلیل غرق شدن در مناسبات کاری و درآمدزا تصمیم میگیرد با یکی از مشتریانش وصلت و، بهطور پنهانی، همسر دوم اختیار کند. او از همسر اولش -شمسی- که سابقه زندگی مشترک ده ساله دارند، دو فرزند کوچک دارد؛ یک دختر به اسم فاطی و یک پسر به اسم مهدی. ماجرای همسر اول او بر نامزد دومش فاش و همین امر سبب واکنش خشونتآمیز جمشید علیه شمسی میشود. در ادامه، با آشکار شدن رازهایی، جمشید زندگی خانوادگیاش را از دست رفته میبیند و …این فیلم در سال تولیدش از اخذ پروانه نمایش وزارت ارشاد ایران محروم ماند؛ درواقع در آن سالها مورد بیمهری قرار گرفت. ارزشهای فیلم آنگونه که بایسته و شایسته است درک نشد یا کمتر به آن پرداخته شد؛ چه به لحاظ موضوع و مضمون فیلمنامه که بحثی مهم و چالشبرانگیز در جامعهشناسی خانواده است و چه به لحاظ ساختار و باریکبینیهای فنی. کپی دیجیتال فیلم، پس از گذشت بیست سال، مرمت شد و توسط کارگردان از بایگانی راکد درآمد و در فستیوالهای متعدد با استقبال فراوان روبهرو شد؛ ازجمله جایزه بهترین فیلم از جشنواره آندرومدا[49]، بهترین کارگردانی از جشنواره گلادیاتور و نیز از جشنواره بینالمللی فیلم تیته[50]، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای زندهیاد ناصر گیتیجاه از جشنواره بینالمللی فیلم عشق[51] (2021)، دیپلم افتخار[52]، و نامزدی در چند بخش مختلف دیگر را تاکنون از آن خود کرده است. همزمان با اکران در جشنواره بینالمللی فیلم ساسکاچوان، خبر کاندید شدن این فیلم در دو بخشِ مهم بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه در جشنواره بینالمللی فیلم تیته[53] در سائوپائولو برزیل منتشر شد. نتایج نهایی جشنواره تیته برزیل در تاریخ بیستم دسامبر اعلام خواهد شد.فیلم “پرنده مردنی ست”، داستان زن مسلمانی را روایت میکند که برای نجات زندگی دختر نوجوانش از کشور فرار میکند. وقایع پیشِ رو نشان میدهند که مسائل آنطور نبود که زن انتظارش را داشت. او ناچار میشود تصمیم بسیار سختی بگیرد…این فیلم نیز که پیش از پاندمی اکران محدودی بر پرده نقرهای در سینه-پلکس داشته تاکنون جوایز بسیاری ازجمله جایزه بهترین درام از جشنواره بینالمللی فیلم آلاسکا[54] (2017) و جایزه ویژه هیأت داوران برای بهترین فیلم بلند از جشنواره فیلم آندرومدا (2021) و بهترین فیلم سال از جوایز فیلم آفرودیت[55] (2021) و بهترین فیلم بلند از جشنواره بینالمللی فیلم چندلر[56]( 2016) و نیز از فستیوال بینالمللی کراون-وود[57]( 2019) را به دست آورده است. همچنین با حضور در جشنواره جوایز فیلم اُنلی دِ بِست[58] (2021) موفق به کسب جایزه ویژه بهترین فیلم بلند درام شده و جایزه ویژه بهترین تدوین نیز به نکیسا تمجیدی رسیده است.نخستین جشنواره بینالمللی فیلم ساسکاچوان در سالنی مجهز که در آن کنفرانسهای مهم غرب کانادا برگزار میشود[59]، در مراسمی ساده و صمیمی، به کار خود پایان داد و جایزه بهترین فیلم و برخی از دیگر جوایز مهم این دوره به فیلم “هنگام پریشانحالی دل[60]” رسید که اولین فیلم بلند فیلیپ کورمیه[61] از اهالی کبک[62] است و بهطور مستقل تولید شده و پیش از این نیز در برخی جشنوارهها درخشیده بود. کورمیه در مصاحبهای با آژانس کیو-ام-آی[63] گفته که به دلیل پاندمی امکان اکران فیلمش در سینماها را نداشته و به همین دلیل آن را راهی جشنوارهها کرده است. (اکران آنلاین از طریق پلتفرمها، به دلیل مشکلات حاصل از کووید نوزده، انگیزه اصلی حضور آثار تعدادی دیگر از فیلمسازان مستقل ازجمله حمید تمجیدی در این جشنواره بوده است). فیلم کورمیه داستان یک زن سی ساله که روانپریش شده است را روایت میکند. کارگردان فیلم، خود، بیست و یک ساله است. او در مصاحبهاش گفته است “اگر میتوانستم کاری غیر از فیلمسازی انجام دهم احتمالاً روانپزشک میشدم.” سایر جوایز این جشنواره نیز در بخشهای مختلف به جوانترها اهدا شد. گویا قصد جشنواره در این دوره بیشتر حمایت از فیلمسازان تازهکار و تشویق آنان بوده است.[1] Saskatchewan[2] Dick Bird[3] Nation Building in Saskatchewan: The Ukrainians[4] This Generation: A Prairie Romance[5] Youth Marches On[6] NFB[7] Evelyn Spice Cherry[8] Lawrence Cherry[9] By Their Own Strength[10] Yorkton Film Council[11] The Drylanders[12] Manitoba[13] Alberta[14] University of Regina[15] The Hounds of Notre Dame[16] Père Athol Murray[17] Wilcox[18] Who Has Seen The Wind[19] Jean Oser[20] Allan King[21] Filmpool[22] wheat Soup[23] Solitude[24] SaskFilm[25] Paris or Somewhere[26] Conquest[27] Dinosaur Hunter[28] Falling Angels[29] International Story Studio[30] Prairie Berry Pie[31] Canada Saskatchewan Production Studios[32] Cooper Rock Productions[33] Minds Eye Pictures[34] Partners in Motion[35] West Wind Pictures[36] Saskatoon’s Edge Entertainment[37] Gemini[38] They Live to Polka[39] Emmy[40] 13 Seconds: The Kent State Shootings[41] Christmas at Wapos Bay[42] Moccasin Flats[43] Joyce Malayba[44] FilmFreeway[45] Patrick Alcedo[46] Mukesh Gnanesh[47]Arnolfo Enriquez[48] Full Length Feature – Non-Fiction[49] Andromeda Film Festival[50] The Gladiator Film Festival & T.I.F.A (Tiete International Film Festival)[51] Love International Film Festival[52] World Distribution Award[53] Tietê International Film Awards[54] Alaska International Film Awards[55] Aphrodite Film Awards[56] Chandler International Film Festival[57] Crown Wood International FilmFestival[58] Only The Best Film Awards[59] TCU Place[60] Lorsque le cœur dérange[61] Philippe Cormier[62] Québécois[63] l’Agence QMIhttp://www.filmfamily.ir