فیلمی کمتر دیده شده از برتولد برشت

نویسنده متن: پروانه احمدی

 

برتولد برشت/

“چه کسی مالک جهان است” یا “شکم‌های خالی”، عنوان فیلمی است ساخته‌ برتولد برشت، اسلاتان دودو، و هانس آیزلر؛ محصول سال 1932. این فیلم وضعیت ناامیدوارانه‌ بی‌کاران در برلین و، به‌ویژه، خودکشیِ یکی از آنها را به تصویر می‌کشد. “شکم‌های خالی”، اولین فیلمِ آشکارا کمونیستی جمهوری وایمار است؛ در چهار قسمت، و هر قسمت با موسیقی خاص خودش.

فریتز لانگ تصور می‌کرد که برشت علاقه‌ای به سینما ندارد. برای نقض این ادعا و دیدگاه لانگ، باید به برلین برگردیم. رد رادیکال‌ شدن برشت را می‌توان در اول ماه می 1929 پی گرفت. رئیس پلیس که خودش سوسیال‌دموکرات بود، از ترسِ پیش‌آمدنِ درگیری میان کمونیست‌ها و سوسیال‌دموکرات‌ها، هر تظاهراتی را ممنوع اعلام کرده بود. سوسیال‌دموکرات‌ها از فرمان رئیس پلیس که یکی از اعضای حزب‌شان بود پیروی کردند، اما کمونیست‌ها حاضر به تسلیم نبودند و در گروه‌های کوچک تظاهرات کردند. فریتز استرنبرگ تعریف کرده که هم‌راه با برشت، از آپارتمان خود در طبقه‌ سوم، در نزدیکی پایگاه کِی پی دی، ناظر وقایع بودند. او گفته: “برشت تا زمانی که در خانه‌ من بود پشت پنجره ماند و دید که پلیس چگونه معترضان را متفرق می‌کرد. معترضان، تا جایی که ما می‌توانستیم ببینیم، مسلح نبودند. پلیس چندین‌بار شلیک کرد. ابتدا فکر کردیم تیر هوایی است. سپس دیدیم چندین تظاهرکننده بر زمین غلتیدند و سپس با برانکارد منتقل شدند. در آن زمان، تا آنجا که به یاد دارم، بیش از بیست تظاهرکننده در برلین کشته شدند. وقتی که برشت صدای تیرها را شنید و مردم را دید که تیر می‌خورند، صورتش چنان سفید شد که تا پیش از آن در زندگی‌ام ندیده بودم. مطمئن‌ام این تجربه باعث گرایش هرچه بیشتر او به سمت کمونیست‌ها شد.” برشت، زمانی تصمیم به ساخت فیلم “شکم‌های خالی” می‌گیرد که در مورد سینمای انقلابی بحث‌ها و بازتاب‌های نظری درگرفته بود. بلا بالاش مجارستانی (با نام واقعی هربرت باوئر) تئوری‌ای مارکسیستی را در مورد سینما بسط داد و بر لزوم تولید فیلم‌های انقلابی تاکید کرد اما معتقد بود فیلم‌ها باید به گونه‌ای این نظریه‌ سینمایی را به تصویر بکشند که توده‌ها را به خود جلب کند. “ما باید مبارزات طبقاتی و مبارزات توده‌ها را نشان دهیم اما نه به شکل انتزاعی بلکه با به تصویر کشیدنِ سرنوشتِ افراد. در غیر این‌صورت، فیلم حتی جذابیتِ اغواکننده‌ داستان را از دست می‌دهد”. پیش‌نهادهای بالاش اما در سازمان‌های کمونیستی که سرمایه‌ لازم برای صنعت سینما در اختیار نداشتند، قابل اجرا نبود. به‌طور کلی، کمونیست‌های آلمان به وارد کردن مستندها و فیلم‌ها از اتحاد جماهیر شوروی راضی بودند و در تهیه‌ پروژکتورها سرمایه‌گذاری می‌کردند تا فیلم‌ها را در سالن‌هایی با جمعیت حدود سه هزار کارگر نشان دهند. با همه‌ این تلاش‌ها، عامه‌ کارگران به سینمای بورژوازی علاقه داشتند و، طبق آمار، حدود هشتصد هزار کارگر، هر روز، به سینماها می‌رفتند. حزب، سرانجام، یک شرکت فیلم‌سازی به نام پرومتئوس را برای تامین مالی فیلم‌های تهیه‌شده ایجاد کرد. در سال 1929، کارگردان جوانی سربرآورد که قرار بود پس از جنگ یکی از کارگردان‌های بزرگ آلمان دموکراتیک شود. نام او اسلاتان دودُو بود، متولد 1903 در بلغارستان، فرزند یک کارگر راه‌آهن. او از همان سنین کودکی درگیر اغتشاش‌های سیاسی در بلغارستان شد. از سال 1922، در برلین و بعد در اتحاد جماهیر شوروی اقامت گزید و در آنجا بود که تکنیک‌های نمایشی میرهولد را مطالعه کرد. در پاییز 1929 با برشت آشنا شد و آنها تصمیم گرفتند که با یکدیگر همکاری کنند. پس فیلم “شکم‌های خالی” را به کارگردانی برشت ساختند.

نماهایی از فیلم شکم‌های خالی
نماهایی از فیلم شکم‌های خالی

“شکم‌های خالی” بر اساس یک خبر در صفحه‌ نخست مطبوعات، در پی خودکشی یک مرد بی کار، ساخته شد. خبر این بود: “جوانی بی کار، پس از برداشتن ساعت مچی اش، خود را از طبقه‌ چهارم پرت کرد.” فیلم با سانسور مواجه شد و مامور سانسور به سازندگان اعلام کرد که عواقب این فیلم ماهیت سیاسی دارد و ناچار ایم با پخش آن مخالفت کنیم چراکه خودکشی را به پدیده‌ای معمولی تبدیل کرده و تمایل دارد خودکشی را طوری نشان دهد که اقدامِ یک فردِ بیمار نیست بلکه سرنوشتِ کلِ یک طبقه‌ اجتماعی است. برتولد برشت، خاطره‌ سانسور را این‌گونه تعریف می‌کند: “مامور سانسور گفت که روند خودکشی در فیلم بسیار صریح نشان داده شده است. و اصطلاحِ چیزی بسیار مکانیکی را برای توضیح آن به کار بُرد. دودُو از حرف او عصبانی شد اما مامور سانسور سرسختانه ادامه داد که شما باید تضمین دهید که تماشاگر با دیدنِ خودکشی برانگیخته نمی‌شود و از آن تقلید نمی‌کند بلکه تنها در معرض تماشای نمایشی هنری و انسانی قرار می‌گیرد. و ادامه داد: خدای من! بازیگر فیلم طوری خودکشی می‌کند که انگار دارد خیار پوست می‌گیرد!… ما وقتی از سالن بیرون آمدیم او را تحسین کردیم چراکه حرفش بسیار بیش‌تر از منتقدانِ دل‌سوز بر ذاتِ اهداف هنری ما اثر گذاشته بود. او به ما، از زاویه دید یک مامور، درس رئالیسم داده بود.”

پس از بخش نخستِ فیلم که درباره‌ خودکشی کارگر است، بخش دوم به خانواده‌ آن کارگر می‌پردازد که از محل اسکان‌شان بیرون رانده و به اردوگاه کارگران منتقل می‌شوند. آنی، دختر خانواده، تنها کسی که شغل دارد، عاشق فریتز و از او باردار می‌شود. و به همین دلیل باید با هم ازدواج کنند. اما فریتز، آنی را رها کرده و به منزل دوستش-گردا- پناه می‌برد.

در بخش سوم فیلم، یک مهمانی ورزشی ترتیب داده شده که در آنجا آنی رابطه‌اش را با فریتز که تازه بی کار شده، از سر می‌گیرد.

بخش آخر: زوج جوان به خانه برمی‌گردند. در قطار، آنها کنار دیگر کارگران و کنار افراد بورژوا درباره‌ بحران اقتصادی صحبت می‌کنند. یکی از کارگران در اشاره به شخصی مرفه می‌گوید: “طبقه‌ ثروتمند دنیا را تغییر نخواهد داد”. فرد مورد اشاره پاسخ می‌دهد: “پس چه کسی دنیا را تغییر خواهد داد؟”. گردا می‌گوید: “کسانی که آن را دوست ندارند.” و فیلم با ترانه‌ “آواز همبستگی” اثر هانس آیزلر به پایان می‌رسد. این فیلم، با توصیف‌ها و توضیح‌هایی که در موردش مطالعه کرده‌ام، نمونه‌ی جداگانه‌ای از زیبایی‌شناسی رادیکال در سینما است که علاقه‌ برشت به سینما را اثبات می‌کند.

https://filmfamily.ir/