بیایید اثر کولشوف و اینکه چگونه بر احساسات بیننده تأثیر می‌گذارد را بررسی کنیم.

 

منبع: فیلم‌فمیلی

 

لو کولشوف و مونتاژ/

آیا تا به حال از خود پرسیده اید که چرا یک عکس خاص یا یک سکانس پرتنش به شما احساس خاصی منتقل می‌کند؟ دلیلش این است که بهترین فیلم‌سازان جهان اثر کولشوف را می‌شناسند و می‌دانند که چگونه  با دقتی سینمایی از آن استفاده کنند. اما این روش فیلم‌سازی مرموز چیست؟ از کجا می‌آید و چگونه می‌توان از آن استفاده کرد؟

اثر کولشوف که در دهه‌های 1910 و 1920 توسط فیلم‌ساز روسی لو کولشوف ابداع شد، یکی از اصول اصلی تئوری تدوین و مونتاژ است؛ یک تکنیک در تدوین فیلم است که به بررسی پدیده‌ای ذهنی می‌پردازد، به این که مخاطب چگونه از تعامل دو نمای متصل به هم معنای بیشتری را می‌تواند دریافت کند تا از یک تصویر ثابت. درواقع فیلم‌ساز می‌تواند احساسات شخصیت را بسته به نوع کات یا برشی که در تدوین می‌زند تغییر دهد.

اثر کولشوف در ویدئو بالا واقعا به طور تصادفی و آزمایشی در کنار هم قرار گرفته است. نمای شخصی با چهره‌ خنثی وقتی پس از نمای کاسه‌ای سوپ می‌آید، ممکن است این احساس را القا کند که او گرسنه است. اما هنگامی که همان شخصیت با همان چهره خنثی پس از نمای کودکی در تابوت نشان داده می‌شود، بیننده احساس می‌کند که او غمگین است. همین امر در مورد کنار هم قرار گرفتن چهره خنثی و نمای زن زیبا صادق است، ما از همان نما و از طرز نگاه همان شخصیت، این‌بار عشق و محبت او را برداشت می‌کنیم. کشف این اثر و قدرت آن بر احساسات و درک سینمایی بیننده در واقع پیشرفتی مهم و سازنده در نحوه ویرایش تمام فیلم‌ها و ویدئوها پس از آن بود.

اثر کولشوف
اثر کولشوف

لو کولشوف که بود؟

لو کولشوف که در سال 1899 در خانواده‌ای روشنفکر در روسیه به دنیا آمد، هنرمندی بود که در آغاز قرن نوزدهم، پیشگام فیلم‌سازی مدرن – و تئوری فیلم – شد. او معاصر دیگر فیلم‌سازان و نظریه‌پردازان تأثیرگذار شوروی مانند سرگئی آیزنشتاین و پیشوای گروهی است که اولین بار نظریه مونتاژ شوروی را معرفی کرد.

چرا اثر کولشوف مهم است؟

هنگامی که اثر کولشوف در فیلم‌های اولیه شوروی در دهه‌های 1910 و 1920 به کار رفت، تبدیل به تکنیکی محبوب شد که توسط فیلم‌سازان زیادی مورد استفاده قرار می‌گرفت. برای مثال، در سکانس پلکان اودسا در فیلم “رزمناو پوتمکین” اثر سرگئی آیزنشتاین، این روش با نظریه مونتاژ شوروی ترکیب شد و بسیاری از نماهای مختلف در کنار هم قرار گرفت تا احساساتی همچون وحشت را با برش‌های سریع تحت تأثیر قرار دهد. اثر کولشوف همچنین ثابت می‌کند که هیچ پلانی در فیلم دورریختنی یا بی معنی نیست. هر نما با نحوه قرارگیری آن در صحنه اهمیت منحصر به فردی پیدا می‌کند. (و نیز نحوه قرار گرفتن هر صحنه در یک سکانس، و به همین ترتیب، تا زمانی که یک فیلم کامل ساخته شود.)

آلفرد هیچکاک چگونه از اثر کولشوف استفاده می‌کند؟

هیچکاک در حالی که به هیچ وجه معاصر لو کولشوف نبود، از نوادگان مستقیم ایدئولوژی آن فیلم‌ساز مشهور شوروی است. او یکی از اولین (اگر نگوییم بزرگ‌ترین) فیلم‌سازانی بود که شیوه کولشوف را بیشتر در اکشن آزمایش کرد. هیچکاک که به عنوان استاد تعلیق شناخته می‌شود، اثر کولشوف و نظریه مونتاژ شوروی را ارتقا داد. او این اصول مونتاژ را برای ایجاد تنش و تعلیق در هم ادغام کرد. با تماشای صحنه‌هایی از برخی فیلم‌های کلاسیک سینمای هیچکاک مانند “پنجره عقبی” یا “روانی” می‌توان نمونه‌های درخشانی از این تکنیک را مشاهده کرد. به‌ویژه، در صحنه‌های “پنجره عقبی” برش‌های سریعی می‌بینیم. همچنین، همانطور که در ویدئوی بالا مشاهده می‌کنید، هیچکاک یک معلم بزرگ فیلم بود. توضیح او در مورد اثر کولشوف، که در سال 1964 با همکار فیلم‌سازش -فلچر مارکل در میان گذاشت، هنوز به عنوان خوراک کتاب درسی برای دانشجویان مدارس فیلم‌سازی در سراسر جهان استفاده می‌شود.

استیون اسپیلبرگ چگونه از اثر کولشوف استفاده می‌کند؟

اثر کولشوف در طول تاریخ سینمای هالیوود به‌شدت مورد استفاده قرار گرفته‌ است. به طور خاص، اسپیلبرگ به خاطر استفاده از نماهای نقطه نظر (POV) برای غوطه‌ور کردن بیشتر بیننده در دنیای فیلم مشهور است. او در فیلم‌هایی مانند “ای.تی.”، “پارک ژوراسیک”، و “ایندیانا جونز” رویکرد پی.اُ.وی یا نمای نقطه نظر را آزمایش می‌کند تا ارتباط بهتری میان مخاطبان با تصاویری که روی صفحه می‌بینند و حتی با احساس شخصیت‌های حاضر در صحنه‌ برقرار کند.
اثر کولشوف در فیلم‌های جدید
همان‌طور که کولشوف و آیزنشتاین در آزمایش‌های اولیه خود به روش‌های خاصی از مونتاژ رسیدند، هر فیلم‌سازی در جستجوی یافتن راه‌های جدید برای روایت داستان‌هایی است که تا حد امکان واقعی و احساسی باشند. فیلم‌سازان مدرنی مانند دنی ویلنوو با فیلم “ورود”، کریستوفر نولان با “شوالیه تاریکی برمی‌خیزد”، یا کلویی ژائو با “سرزمین خانه به دوش ها” نمونه‌هایی عالی از فیلم‌سازانی اند که در زمینه ارتباط بصری با مخاطبان خود نوآوری کردند. 
دنیل کوپر/ ترجمه توسط پروانه احمدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *