نقد و مقاله 0 ۱۹ مرداد, ۱۴۰۱12 دقیقه خواندن 344یادداشتی بر فیلم محاکمهخوانش فانتزی “ولز” از “کافکا” نویسنده متن: پروانه احمدی فیلم محاکمه/در سال 1962، فیلم “همشهری کین” ساخته اورسن ولز، در دومین نظرسنجی منتقدان بینالمللی سایت اند ساوند، به عنوان بهترین فیلم تمام دوران انتخاب شد. این رویداد سروصدای زیادی کرد و الکساندر سالکیند -تهیهکننده متبحری که بیشتر به خاطر فیلمهای “سوپرمن” شناخته میشود- را بر آن داشت که از ولز برای ساخت یک فیلم اقتباسی دعوت کند. فهرستی از پانزده رمان کلاسیک را در اختیار ولز قرار دادند و او رمان “محاکمه” اثر فرانتس کافکا را انتخاب کرد و در سال 1963، بر اساس این رمان اگزیستانسیالیستی، فیلم “محاکمه” را به سبک انتزاعی ساخت. این سیاسیترین و سیاهترین و، از لحاظ بصری، هولناکترین و، در عین حال، هیجانانگیزترین فیلم ولز است. درواقع، پاسخ سینمایی ولز به مککارتیسم بوده است؛ به آزار و شکنجه وحشیانه.رمان کافکا در سال 1925 در پراگ منتشر شد. این رمان بازتاب پارانویای کافکا و، درواقع، پیشگویی و پیشبینی گولاگ استالین و هولوکاست هیتلر بود که در آن هر فرد بی گناه یک روز صبح از خواب بیدار شده و به دلیل جنایتی نامشخص در کشوری مستبد و ناشناس دستگیر میشد. داستان فیلم ولز درباره مردی به نام جوزف کی است که متهم شناخته شده اما خودش نمیداند که اتهامش چیست؛ روایتی است هزارتو از پوچی و دست نیافتن انسان به سیستم حقوقی؛ اقتباسی است تخیلی که طنز سیاه و فضای کابوسآمیز رمان را با استفاده از مناظر شهریِ بههمریخته و غمانگیز اروپای شرقی به تصویر میکشد. علاوه بر این، رمان و فیلم، مطالعهای در باب افزایش سرخوردگی و نقد سلسله مراتب اجتماعی اند.ولز فیلم را با صداپیشگی خودش شروع میکند و نسخهای بازنویسی شده از تمثیل قانون (فصل نهم رمان کافکا) را بر یک سری اسلاید انیمیشن، ساخته الکساندر الکسیف و کلر پارکر، میخوانَد (ساختار بسیاری از فیلمهای ولز مانند تراژدیهای یونانی است و همانگونه که آن تراژدیها با گروه کُر آغاز میشود فیلمهای ولز نیز در صحنه آغازین، با شیوههای روایی مختلف، چکیدهای تحتاللفظی یا شاعرانه از داستان را ارائه میدهد). در ادامه، با تلاشهای جوزف کی در جهت کشف اتهامی که به او وارد شده همراه میشویم. او سعی دارد از خودش دفاع کند. اما هر تلاشی که میکند بی فایده است. از هر لغزش فرویدی علیه او استفاده میشود (به عنوان نمونه، هنگامی که جوزف به یک بازیگر پورنوگرافی اشاره میکند مردی که لباس سیاه به تن دارد آن را به دقت یادداشت میکند). فیلم در زمانی انتزاعی و بدون هیچگونه نقطه عطف روایی میگذرد و اگرچه به نظر میرسد که از ساختار آشنای جستجوگری پیروی میکند اما این احساس در منطق طرح داستان معنادار نمیشود (خود ولز در مقدمه فیلم میگوید که منطق این فیلم منطق یک رؤیا و منطق یک کابوس است). جهان درون فیلم همچون کابوسی است که قهرمانش از موقعیتی سوررئال به موقعیت دیگر میپرد. جوزف در دادگاهی حاضر میشود که حضّار در آن با علامتهای مخفی قاضی راهنمایی میشوند. او از نقاش پرتره رسمی دادگاه که ادعا دارد میتواند پروندهها را اصلاح کند درخواست برائت موقت میکند و، در طولانیترین سکانس فیلم، به دیدار وکیل مدافعی (با نقشآفرینی اورسن ولز) میرود که بیشتر وقت خود را در منزل شخصیاش در تخت خواب میگذراند و سیگار میکشد و معشوقهاش از او مراقبت میکند. اختیارات وکیل مبهم است. یکی از موکلان او مرد رقتانگیزی است که مدتها، در انتظار شنیدن خبری از پروندهاش، به دستبوسی وکیل میرود و مقابل او زانو میزند. وکیل دوست دارد جوزف نیز اینگونه رفتار کند. اما جوزف او را ترک میکند و حتی وقتی به اعدام محکوم میشود ماهیت اتهام علیه او همچنان مبهم باقی میماند و نشان میدهد که نهاد اجرای قانون، به عنوان نهادی اجتماعی، چگونه با روشهایی وحشیانه به زندگی انسانها دستدرازی و آنان را تا سرحد مرگ در چنگال پیچیده خود گرفتار میکند. پایان فیلم کافکایی نیست زیرا به نتیجهای مشخص میرسد درحالیکه در دنیای کافکا هیچ چیز به نتیجه نمیرسد. پس از آن، پایان دیگری میآید و صدای اورسن ولز بر تیتراژ شنیده میشود که ادعا و اهداف خود در مورد فیلم “محاکمه” را بیان میکند.“محاکمه”، بیش از هر چیز، دستآوردی بصری است از نورپردازی نوآورانه و صحنهپردازی مینیمالیستی و استفاده فراوان از حرکات دوربین (صحنهای را به یاد آوریم که در آن دخترانی جیغ میکشند و با نگاهشان جوزف کی را از لابهلای دیوارها تعقیب میکنند). فیلمبرداری سیاه و سفید، سایهها، و زوایای بسیار باز دوربین، از ویژگیهای بصری این فیلم اند. کیفیت کابوسآمیز فیلم تا حد زیادی از طریق فضایی که نورپردازی اکسپرسیونیستی ایجاد میکند به نمایش گذاشته میشود. ترکیببندیهای کمنور و شخصیتهای مشکوک در این فیلم از ویژگیهای فیلمهای نوآر است. سایههایی که پشت وکیل و کشیش ایجاد میشود و چهرههایی تقریباً هیولایی ایجاد میکند یادآور فیلم “کابینه دکتر کالیگاری” (1920) است. راهروها و راهپلهها بسیار طولانی و دراز به نظر میرسند و همیشه در نیمه تاریکی هستند. به نظر میآید شخصیتها همیشه از تاریکی بیرون میآیند یا در راهروهای طولانی ناپدید میشوند. این راهروها انگار القا میکند که همه چیز تحت کنترل دادگاه است و این کنترل فضا خود بخشی از بی عدالتی است. صحنههای کلیسای جامع بسیار شوم است زیرا کشیش از ناکجاآباد ظاهر میشود و چهرهاش از پایین، مانند یک ماسک فرانکشتاینی، روشن میشود. این عناصر حس بی اعتمادی ایجاد میکند و تا حدی فیلم را در ژانر وحشت قرار میدهد (اگرچه اشتباه است که “محاکمه” را فیلم ترسناک بنامیم). بیشتر فیلم در موزه اورسی (مکان پیشین ایستگاه قطار پاریس) فیلمبرداری شده و فضاهایی وسیع را در قاب دوربین به نمایش میگذارد. دفتری که جوزف کی در آن کار میکند شامل ردیفهایی از میزها و تایپیستها است و بهنظر میرسد تا بینهایت امتداد دارد (مشابه این صحنه در فیلم صامت “جمعیت” یا “مردم عادی”، محصول سال 1928، به کارگردانی کینگ ویدور، نیز دیده میشود). خانه وکیل از همۀ جهتها دراز است (مانند یک انبار یا کارخانه) و پُر است از شمعهای روشن و تصاویری پرتره از قضات و دستههایی از اوراق و پروندههای قانونی قدیمی که در یک نما شبیه به صحنه پایانی فیلم “همشهری کین” میشود. درمجموع، این فیلم، از نظر سبک، با فیلمهای پیشین ولز همخوانی دارد و از شیوههایی بهره میبرد که به نوعی نشان خاص فیلمسازی ولز اند: ترکیببندی استادانه قابها (جلوههای ویژه میزانسن، زاویهها و لبههای ناهمسان)، فیلمبرداری از عمق میدان، فیلمبرداری با زاویه کم، استفاده از سقفهای ساخته شده قابل مشاهده در قاب، نورپردازی اکسپرسیونیستی (افکتهای سایه)، توجه به ویرایش صدا (کلاژ موسیقی کلاسیک و مدرن/ موسیقی متناوب جاز که به حال وهوای معمایی فیلم کمک میکند)، شکوه بصری ساختمانهای باروک (طاقها و ستونها و مجسمههای سنگی غولپیکر)، خانههایی در ویرانهها، خیابانهای تاریک متروک، برداشتهای طولانی، استفاده از نماهای بلند و متوسط که باعث ایجاد فاصله عاطفی و اخلاقی در بیننده میشود، دررفتگی زمانی و مکانی، شیفتگی به جنایت و قهرمانان تراژیک، و ارائه تصویری زنستیزانه از زنان (شخصیتهای زن به عنوان عامل فحشا و انتقامجو و، از نظر فیزیکی، بدشکل نشان داده میشوند).در حالی که فیلم از نظر زیباییشناختی مؤثر و به طور کلی به متن کافکا وفادار است، بازی باورپذیر آنتونی پرکینز، در نقش جوزف کی، آن را بیشتر تحت تأثیر قرار میدهد. طراحی لباس او، در این فیلم، به سبک باروک است. او برای این نقش (بوروکراتی که یک روز از خواب بیدار میشود و مردان عجیب و غریبی را در اتاقش میبیند که با او مانند یک مظنون رفتار میکنند و در عین حال هیچ اطلاعاتی به او نمیدهند) انتخاب خوبی بوده است چراکه از زبان بدن و بلند کردن صدا یا لکنت دادن به زبانش برای نشان دادن حالت التماس یا خشم یا رفاقت با شخصیتهای دیگر بهخوبی بهره میبرد و قهرمانی گیج که قربانی یک راز شده را به نمایش میگذارد. سه زن زیبا (ژان مورو، رومی اشنایدر، السا مارتینلی) در این فیلم سعی دارند جوزف را اغوا کنند. به نظر میرسد، ولز، به عمد، از ویژگی همجنسگرایی پرکینز استفاده کرده تا گسستهای درونی جوزف کی و ترس و سردرگمی جنسی او از قرارگرفتن برابر خواستههای این زنان را برجسته نشان دهد. “محاکمه”، فیلمی درباره گناه است و پرکینز هم جنبه عصبی قهرمان و هم جنبه خشونت را به خوبی ارائه میکند. رفتار او با زنها و اینکه او متهمان دیگر را پستتر از خود میبیند و آنان را با خشونت کلامی آزار میدهد باعث میشود مطمئن نباشیم که آیا با او همدردی کنیم یا خیر. ولز، با ایجاد این ابهام، درک ما از بی گناهی را به چالش میکشد.از منظری دیگر میتوان فیلم “محاکمه” را فیلمی زندگینامهای دانست. پس از “همشهری کین” (1941) و “آمبرسونهای باشکوه” (1942)، ولز بهندرت آزادی داشت که در هر مکان و به هر شکلی که دلش میخواست فیلم بسازد. زندگی او از جایی به جای دیگر با سرگردانی سپری میشد و با زنان زیبا روابط زیادی داشت. به نظر میرسد نقش وکیل مدافع در فیلم محاکمه را از شخصیت خودش الهام گرفته است. بعدها ولز آن را “خودزندگینامهای ترین فیلمی که تا به حال ساخته ام” نامید.“محاکمه” همچنان یکی از قویترین داستانهای بی عدالتی در ادبیات قرن بیستم است. فیلم ولز با اینکه به پای ظرافت همتای ادبی خود نمیرسد اما در فرانسه تحسین و در کشورهای انگلیسیزبان با استقبال خوبی مواجه شد و یکی از بهترین دستآوردهای سینمایی او است.https://filmfamily.ir/ اشتراک در فیسبوک اشتراک در توییتر